رحا مدیا | محمد ملکزاده
اگر تمدنسازی اسلامی به عنوان یکی از اهداف بلندمدت انقلاب اسلامی را به معنای تکوین یک نظم اجتماعی نوین مبتنی بر مبانی اسلامی بدانیم، آنگاه لازم است هر سیاست کلان را در چارچوب این افق بلند ارزیابی کنیم. در این صورت، تصویب معاهده برجام، بهعنوان یک سند سیاسی و بینالمللی تاثیرگذار در ابعاد مختلف، بیش از آنکه صرفاً یک توافق هستهای باشد، حامل لوازم فکری و فرهنگی خاصی است که بررسی آنها در نسبت با اصول تمدنسازی جمهوری اسلامی ایران، ضروری مینماید.
ضرورت این بررسی اکنون پس از گذشت سالها از تجربه برجام و آشکار شدن نقاط ضعف و جوانب مختلف آن آشکارتر میگردد. اما پیش از آن ابتدا لازم است لوازم اندیشهای تمدنسازی اسلامی را بشناسیم و سپس جایگاه برجام در این مسیر را مورد نقد و ارزیابی قرار دهیم؛ زیرا درک «لوازم اندیشهای تمدنسازی اسلامی» پیشنیاز فهم چرایی تعارض سیاستهای کلانی مانند تصویب برجام یا گرایش به الگوی پیشرفت غربی، با مسیر تمدنی انقلاب اسلامی است.
لوازم اندیشهای تمدنسازی اسلامی
تمدنسازی اسلامی، صرفاً یک پروژه فنی یا اقتصادی نیست، بلکه فرآیندی عمیقاً معرفتی، فرهنگی و تمدنی است که مبتنی بر یک منظومه فکری خاص شکل میگیرد. این منظومه، از مبانی هستیشناسی و انسانشناسی اسلامی تا نظریه قدرت، جامعه، پیشرفت و اخلاق امتداد دارد. مهمترین لوازم اندیشهای تمدنسازی اسلامی عبارتاند از:
- توحید بهمثابه بنیاد هستیشناختی و انسانشناختی تمدنی
در تفکر اسلامی، خداوند منشأ قدرت، خالق هستی و مقصد نهایی انسان است. بر این اساس، تمدن اسلامی باید مبتنی بر توحید باشد، نه انسانمحوری یا اومانیسم؛ در تمدن اسلامی، رشد و توسعه باید ناظر به ارزشهای اسلامی باشد، نه صرفاً رفاه مادی.
انسان در اندیشه اسلامی، موجودی مسئول، آزاد، رشدپذیر و دارای وظیفه در قبال خود، دیگران و جهان هستی است. این رویکرد با تصویر انسان مصرفگرا و سودمحور مدرن تفاوت بنیادین دارد. زیرا هدف تمدن اسلامی، ساخت جامعهای است که در آن انسانها به کمال انسانی خود نزدیک شوند.
- جامعهگرایی و امتمحوری
اسلام، نگاهی امتمحور به اجتماع دارد؛ جامعه، بستری برای رشد اخلاقی، عدالت و تعاون است. بنابراین تمدن اسلامی باید بر تعاون، عدالت اجتماعی، رفع محرومیت، همبستگی و عدالت جهانی تأکید کند، نه فردگرایی و منفعتطلبی.
در تمدن اسلامی، عقل و وحی دو منبع مکمل معرفتاند. این منظومه، با سکولاریسم معرفتیِ تمدن مدرن غربی تفاوت اساسی دارد. بنابراین برنامهریزی، حکمرانی و تولید علم، باید با تکیه بر معارف وحیانی و هدایت الهی صورت گیرد، نه صرفاً عقلانیت ابزاری.
- عدالت بهعنوان روح تمدن اسلامی
عدالت در اسلام، اصل محوری است؛ در توزیع ثروت، قدرت، منزلت اجتماعی و سایر عرصههای اجتماعی؛ تمدن اسلامی، متعهد به کاهش فقر، مبارزه با تبعیض، و رشد طبقات ضعیف است؛ نه اینکه فقط به دنبال افزایش شاخصهای کلان اقتصادی به نفع سرمایه داران باشد.
- نگاه فرجامشناختی (تمدن منتظر)
تمدن اسلامی افقمحور و آیندهنگر است؛ در پی زمینهسازی برای ظهور ولیّ حق و استقرار عدالت جهانی. تمدنسازی اسلامی با نگاه آخرالزمانی و انتظار فعال، در تضاد با یأس تاریخی یا راضیشدن به نظم ناعادلانه موجود جهانی است.
- پیشرفت در پرتو معنویت و اخلاق
در تمدن اسلامی، توسعه و پیشرفت اگر همراه با اخلاق، معنویت و رشد روح نباشد، سقوط و انحطاط محسوب میشود. پس مدل پیشرفت اسلامی، با مدل تکنوکراتیک و رفاهمحور غربی تفاوت دارد.
- دولت اسلامی بهمثابه ابزار تحقق تمدن
تحقق تمدن اسلامی نیازمند حاکمیت انسان صالح، دولت کارآمد، عدالتمحور و مردمی است؛ نقش ولایت فقیه، مشارکت مردم و ساختار حکومت در این منظومه بسیار مهم و اساسی است و از لوازم شکل گیری تمدن اسلامی شمرده میشود.
نسبت لوازم اندیشهای برجام با تمدن اسلامی
از بررسی آموزههای تمدنسازی اسلامی میتوان نتیجه گرفت که تمدن اسلامی مبتنی بر جهانبینی توحیدی، انسانشناسی الهی، اخلاق و معنویت، عدالت اجتماعی، عقلانیت متصل به وحی، و نگاه آیندهمحور است. این مسیر، بهشدت با مبانی لیبرال دموکراسی، اومانیسم و مدل تمدنی سلطهجویانه غرب تفاوت دارد.
لذا هر سیاست کلان نظام اسلامی در تعامل با غرب، از جمله برجام، باید در نسبت با این لوازم سنجیده شود. اگر با این مبانی تعارض داشته باشد، نمیتواند در خدمت تمدنسازی اسلامی قرار گیرد، حتی اگر موفقیتهای کوتاهمدتی به همراه داشته باشد. بر این اساس و با توجه به لوازم اندیشهای تمدنسازی اسلامی میتوان لوازم اندیشهای برجام را در مقایسه با رویکرد تمدنسازی اسلامی به اختصار مورد نقد و ارزیابی قرار داد:
- برجام و تقدم دیپلماسی بر استقلال
یکی از پایههای اندیشهای برجام، باور به حل مسائل بنیادین کشور از مسیر دیپلماسی و مذاکره با غرب است. در این چارچوب، توسعه، رفاه، امنیت و حتی مشروعیت بینالمللی جمهوری اسلامی، مشروط به تعامل مثبت با قدرتهای سلطه گر غربی خصوصاً ایالات متحده قلمداد میشود. این نگاه، با هسته معرفتی تمدن اسلامی که بر «استقلال و نفی سلطه»، «اعتماد به نفس ملی» و «خوداتکایی» استوار است، در تعارض اساسی قرار دارد. تمدنسازی اسلامی، بیش و پیش از آنکه در پی جلب رضایت قدرتهای جهانی باشد، در پی ایجاد یک الگوی مستقل تمدنی است که میخواهد بدیلی برای نظم مدرن غربی ارائه دهد.
- نگاه ابزاری به قدرت و هویت انقلابی
در گفتمان حاکم بر برجام، قدرت ملی غالباً تقلیل یافته به ابزار چانهزنی در میز مذاکره است. توان هستهای، اقتدار دفاعی، و حتی هویت انقلابی، گاهی تا مرز «ابزار معامله» فروکاسته میشود. در حالی که تمدنسازی مستلزم حفظ و تقویت مؤلفههای هویتساز و قدرتآفرین است، نه معاملهپذیر کردن آنها. برجام از این جهت، حامل نوعی «عملگرایی تقلیلگرا»ست که برخلاف منطق تمدنسازی اسلامی، ترجیح میدهد اصول را به نفع دستاوردهای کوتاهمدت اقتصادی و دیپلماتیک، به حاشیه ببرد.
- انسانشناسی توسعهمحور، نه تمدنی
پشتوانه فکری برجام مبتنی بر یک نوع انسانشناسی خاص است: انسان اقتصادی، مصرفمحور و رفاهطلب. انسانی که برای به دست آوردن رفاه ظاهری -هرچند کوتاه مدت- حاضر است عزت، شرف و استقلال خود را فدا کند و از تمام ارزشهای انسانی و اسلامی خود دست بکشد. در این نگاه، پیشرفت زمانی محقق میشود که تحریمها برداشته شود، سرمایه خارجی وارد شود و ایران بتواند به بازار جهانی بپیوندد. حال آنکه تمدن اسلامی نگاهی عمیقتر به انسان دارد: انسان خلیفةاللهی که مأمور آبادانی زمین است، نه صرفاً بهرهبرنده از منابع جهانی. این تفاوت در انسانشناسی، ریشه بسیاری از انحرافها و تفاوتها در مسیر توسعهیافتگی بهجای تمدنسازی است.
- پیامدهای فرهنگی و هویتی
از پیامدهای طبیعی برجام، تضعیف اعتماد به نفس ملی و شکلگیری نگاه «نجات از بیرون» در افکار عمومی است. جامعهای که تربیت میشود تا همهچیز را در رفع تحریم و کمک خارجی ببیند، بهمرور انگیزه و باور به حل مسائل از درون را از دست میدهد. این آسیب، دقیقاً نقطه مقابل تمدنسازی اسلامی است که باید با اتکای به منابع درونی، فرهنگ بومی و سرمایه انسانی خودی آغاز شود.
جمعبندی
برجام، اگرچه میتوانست یک تجربهی دیپلماتیک مهم باشد، اما لوازم اندیشهای آن – که مبتنی بر تقدم تعامل و مذاکره بر تقابل هوشمندانه، ترجیح مصلحت بر اصول، و تفسیر اقتصادی از عزت ملی بود – با افق تمدنسازی اسلامی سازگار نیست. تمدن اسلامی نیازمند نگاهی بلندمدت، هویتی ریشهدار و ارادهای مستقل است. تجربه برجام میتواند فرصتی برای بازخوانی جدی اشتباهات در شناخت قدرتهای غربی، دیپلماسی، و مفاهیم بنیادین توسعه و پیشرفت باشد؛ مشروط بر آنکه در دام «واقعگرایی سطحی» نیفتاده و از عمق معرفتی تمدن اسلامی فاصله نگیریم.