بهنظر میرسد توییت سیام مهرماه «عزتالله ضرغامی» (عضو شورایعالی فضای مجازی و رئیس اسبق رسانه ملی)، که در آن «فریاد اعتراض» یک دخترخانم مازندرانی با چاشنی «موسیقی رپ» برای جمعآوری زباله را یک «الگوی عملی» میخواند و همزمان، «مبلغین مذهبی» را به «شیفت» از «سخنرانیهای کماثر» به «روشهای عملی» دعوت میکند، فراتر از یک موضعگیری سادهٔ رسانهای باشد.
نادیدهانگاری عجیب این توییت و دوگانهسازی جعلی آن، واقعیتهای گسترده و مستمر میدانی را بهنفع یک ژست بلاگری جذاب، قربانی میکند. این نگاه، «نمایش» را جایگزین «عمل» و «دیدهشدن» را مترادف «مؤثر بودن» معرفی میکند.

باید پرسید آیا روش عملی، صرفاً آن چیزی است که با دوربین، موسیقی رپ و در قاب شبکههای اجتماعی منتشر میشود؟ اگر چنین است، پس تکلیف هزاران روش عملی که در سکوت، گمنامی و بهدور از هیاهوی رسانهای درحال وقوع است، چیست؟
اگر قرار بر سنجش روش عملی باشد، هیچ محکی دقیقتر از بحرانهای ملی نیست. در روزهای سیاه و مخوف همهگیری کرونا، که هنوز واکسنی نبود و وحشت بر کل جامعه سایه افکنده بود، روش عملی را چه کسانی اجرا کردند؟
در همان زمان، آیا این «مبلغین مذهبی» و طلاب جهادی نبودند که در کنار کادر درمان کشور، عملاً سکوت بیمارستانها و غسالخانهها را شکستند؟! آیا آنها در خط مقدم، داوطلبانه به کادر درمان کمک نمیکردند و مهمتر از آن، در تنهایی و غربت، مسئولیت عملی تغسیل و تدفین اموات کرونایی را بر عهده نگرفتند؟! کاری که بسیاری از نزدیکان متوفیان نیز از انجام آن واهمه داشتند!! بهعنوان نمونه آیا ماجرای تکاندهنده آن طلبه جهادگر که همسر باردارش در بیمارستان فوت کرد، درحالیکه خود او در همان بیمارستان مشغول خدمت داوطلبانه عملی به بیماران کرونایی بود، مصداق «الگوی عملی» قابل ستایش نیست؟
اینها مختص کرونا نبود؛ در حافظه تاریخی مردمِ درگیر در بلایای طبیعی (از سیلهای ویرانگر تا زلزلههای مهیب)، تصاویر طلابی که با همان لباس روحانیت، عملاً در میان گِلولای مشغول امدادرسانی، جابهجایی اثاثیه مردم و ساختوساز بودند، تصاویری تکرارشونده است. این سلوک و روش عملیِ ریشهدار که در قالب گروههای جهادی از سال ۱۳۷۹ بهشکل سازمانیافته آغاز شد، امروز در قالب بیش از ۲۱۰۰ گروه جهادی حوزوی در سراسر کشور، مشغول خدماترسانی اجتماعی، عمرانی، پزشکی و فرهنگی در محرومترین نقاط است.
جالب آنکه، حتی در همان موضوع مورد اشاره توییت (محیط زیست)، این «شیفت» ادعایی، سالهاست رخ داده است. علاوه بر اقدامات خودش طلاب، مدارس علمیه و گروههای جهادی حوزوی، در برخی استانها نیز تفاهمنامههای رسمی همکاری میان «حوزههای علمیه» و «اداره کل منابع طبیعی» منعقد شده است. بر اساس این الگوی عملی واقعی، طلاب، هم از ظرفیت سخنرانی (منابر) برای فرهنگسازی و هم از توان عملیاتی (اقدامات جهادی) برای حفاظت فیزیکی از منابع طبیعی استفاده میکنند.
تقلیلدادن «کارنامه روحانیت» به ، یا ناشی از بیاطلاعی محض است یا تجاهلی هدفمند. آیا واقعاً ایشان نمیدانند که عمل جهادی، سالهاست بخشی جدانشدنی از هویت حوزه علمیه است؟
مشکل اصلی، «کماثریِ» فعالیت طلاب نیست؛ مشکل، کمدیدن و انعکاس گزینشی واقعیتهاست؛ یک روش عملی که با موسیقی رپ همراه است، بهسرعت دیده و تحسین میشود، اما هزارانساعت کار جهادی گمنام در مناطق محروم، یا ایثار در غسالخانههای کرونایی، از کادر دوربین بلاگرها بیرون میماند.
طنز ماجرا آنجاست که اگر این حجم عظیم از روشهای عملی روحانیت، در افکار عمومی «کماثر» جلوه میکند و دیده نشده است، چه کسی بیش از مسئولان عالی رسانه ملی در این دیدهنشدن نقش داشتهاند؟ البته آقای ضرغامی که خود یک دهه بر بزرگترین ابزار رسانهای کشور تکیه زده بود، اکنون نمیتواند از «کماثری» پدیدهای گله کند که خود مسئول اصلی انعکاس آن بوده است.
این دوگانهسازیها، بیش از آنکه دلسوزی برای محیط زیست یا نقدی سازنده باشد، تلاشی برای فاصلهگذاری تصنعی با نهادهای دینی و همچنین بهنظر میرسد تلاشی برای کسب محبوبیت در فضای مجازی، به قیمت نادیدهانگاری مجاهدتهای خاموش و بهدور از هیاهوی مبلغان دینی (طلاب و روحانیون) است.



