بازخوانی کتاب «روزگار قائم‌مقامی»

یادداشت سوم: منتظری و مجاهدین خلق

با وجود پیشینه ترور بخشی از اعضای دستگیرشده سازمان مدعی توبه شدند. شهید سیداسدالله لاجوردی بر این باور بود که بسیاری از این توبه‌ها صوری است و اعضای سازمان آنچنان تحت شست‌وشوی مغزی قرار گرفته‌اند که امکان بازگشت واقعی برای آنان وجود ندارد. با این حال، به درخواست و تأکید منتظری، «کمیته عفو» و سازوکار نظارت بر زندان‌ها در سال ۱۳۶۵ زیر نظر او شکل گرفت

فصل دوم: از مرجع مبارزان تا ملجأ منافقین (۱)یادداشت سوم: منتظری و مجاهدین خلق

در بررسی مواضع و کنش‌های سیاسی حسینعلی منتظری، یکی از مهم‌ترین و در عین حال مناقشه‌برانگیزترین محور‌ها، نسبت او با سازمان مجاهدین خلق است. فارغ از نیت شخصی منتظری در حمایت یا دفاع از اعضای این سازمان، آنچه در تحلیل تاریخی اهمیت دارد، پیامدهای سیاسی، امنیتی و گفتمانی این مواضع و تأثیر آن بر ساخت قدرت در جمهوری اسلامی است. برای فهم این نسبت، ناگزیر باید به پیشینه شکل‌گیری، سیر تحول ایدئولوژیک و رفتار سیاسی سازمان مجاهدین خلق بازگشت.

سازمان مجاهدین خلق در شهریور ۱۳۴۴ توسط محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و حسن نیک‌بین (عبدی) پایه‌گذاری شد و با پیوستن بدیع‌زادگان، هسته اولیه رهبری آن تکمیل گردید. در سال‌های بعد، افرادی چون علی مشکین‌فام، علی باکری و علی میهن‌دوست نیز به این مجموعه افزوده شدند. بخش قابل توجهی از این افراد یا سابقه عضویت در نهضت آزادی داشتند یا در چارچوب فکری مهندس مهدی بازرگان حرکت می‌کردند. پس از واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، این جمع‌بندی در میان آنان شکل گرفت که مبارزه سیاسی بدون توسل به سلاح راه به جایی نخواهد برد و باید تشکیلاتی منسجم با مشی مسلحانه ایجاد شود.

در مراحل ابتدایی، بخشی از جامعه مذهبی و حتی برخی روحانیون شناخته‌شده، از جمله آیت‌الله طالقانی، شهید مطهری، آیت‌الله منتظری و هاشمی رفسنجانی، با حسن‌نیت از این جریان حمایت‌هایی داشتند. این حمایت‌ها بیش از آنکه مبتنی بر شناخت دقیق ایدئولوژیک باشد، ناشی از فضای مبارزاتی و تصور اسلامی بودن سازمان بود. در مقابل، امام خمینی(ره) و آیت‌الله مصباح یزدی از همان ابتدا با تشخیص التقاط فکری این جریان، از هرگونه همکاری با آن پرهیز کردند؛ موضعی که گذر زمان صحت آن را به‌روشنی آشکار ساخت.

پس از دستگیری گسترده اعضای اصلی سازمان در سال ۱۳۵۰، تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق از اسلام‌گرایی به مارکسیسم به‌صورت علنی بروز یافت. این تغییر، نه یک انحراف مقطعی، بلکه نتیجه بحران عمیق فکری در مبانی این تشکیلات بود. در این دوره، کتاب «راه طی‌شده» مهندس بازرگان به‌عنوان یکی از متون الهام‌بخش سازمان مورد استفاده قرار گرفت، هرچند سازمان حتی از این چارچوب نیز عبور کرد و به قرائتی کاملاً مادی‌گرایانه رسید.

با پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق کوشید خود را به‌عنوان یکی از بازیگران اصلی قدرت تثبیت کند. مطالبات گسترده سیاسی و تلاش برای در اختیار گرفتن کامل دولت و ارکان نظام، خیلی زود سازمان را در تقابل مستقیم با امام خمینی(ره) قرار داد. ناکامی مسعود رجوی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، تحریم همه‌پرسی قانون اساسی، رد صلاحیت وی در نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری و شکست اعضای سازمان در انتخابات مجلس شورای اسلامی، همگی نشانه‌هایی روشن از فقدان پایگاه اجتماعی و رویگردانی مردم از این جریان بود.

این شکست‌های سیاسی، سازمان را به سمت رادیکالیسم و خشونت سوق داد. در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۰، مجاهدین خلق رسماً ورود به فاز مسلحانه را اعلام کردند. درگیری‌های خیابانی، ناامنی گسترده و تلاش برای ایجاد آشوب عمومی، با حضور مردم و نیروهای انقلابی ناکام ماند. پس از این مرحله، سازمان به ترور هدفمند شخصیت‌های برجسته نظام روی آورد؛ ترور شهید بهشتی، سوءقصد به آیت‌الله خامنه‌ای، شهادت شهید رجایی و ترور ائمه جمعه، تنها بخشی از کارنامه سیاه این دوره است. ایجاد رعب و وحشت، شکنجه و ترور نیروهای مردمی، سازمان منافقین را به یکی از خشن‌ترین گروهک‌های تاریخ معاصر ایران تبدیل کرد.

با وجود این پیشینه، بخشی از اعضای دستگیرشده سازمان مدعی توبه شدند. شهید سید اسدالله لاجوردی بر این باور بود که بسیاری از این توبه‌ها صوری است و اعضای سازمان آنچنان تحت شست‌وشوی مغزی قرار گرفته‌اند که امکان بازگشت واقعی برای آنان وجود ندارد. با این حال، به درخواست و تأکید منتظری، «کمیته عفو» و سازوکار نظارت بر زندان‌ها در سال ۱۳۶۵ زیر نظر او شکل گرفت. این اقدام، اگرچه با ادعای دغدغه‌های انسانی صورت می‌گرفت، اما در عمل زمینه‌ساز بروز خطاهای جدی و انتقال گزارش‌های نادرست و جهت‌دار به منتظری شد؛ گزارش‌هایی که بعدها مبنای مواضع سیاسی پرهزینه او قرار گرفت.

در این مقطع، نسبت منتظری با سازمان مجاهدین خلق دیگر صرفاً یک خطای تحلیلی نبود، بلکه به یکی از شاخص‌ترین نمونه‌های تذبذب فکری و سیاسی وی تبدیل شد؛ تذبذبی که ریشه آن را باید در ضعف تشخیص، اعتماد به منابع آلوده و ناتوانی در تفکیک دلسوزی از ساده‌انگاری جست‌وجو کرد.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یادداشت سوم: منتظری و مجاهدین خلق

لینک کوتاه: