رحا مدیا | سعید احمدی
گمان کنیم که در صبحی غافلگیرکننده، شغل ما قنادی است؛ مغازهی شیرینیجات داریم. اگر دکان ما سرشار و سرریز باشد از انواع حلوا، باقلوا، سوهان، گز و عسل؛ اما پیادهرو، راهرو و چشماندازهای آن را خاک و چرک و زباله گرفته باشد، چند نفر، به سمت ما میآید و مشتری پر و پا قرص ما میشود؟ نوشتن نیز همینطور است. گمان کنیم که میخواهیم شبهای عمرمان را فرخنده کنیم و به کام روح پژمرده خود، از جام تجلی صفات، آب حیات بنوشانیم. اگر خوره و آفت حسادت، تکبر، کینهتوزی و الباقی این اراذل و رذایل مثل کنه چسبیده باشند به گوش و گردهی جان ما، جایی برای فضائل و کرامات انسانی میماند؟ برای همین است که عالمان اخلاق و سلوک، نخستین گام تهذیب نفس و سیر در کمالات نفسانی و انسانی را «تخلیه» میدانند؛ یعنی تا درون را نپیراییم و ناراستیها و نادرستیها را از جان خود نزداییم خیال پرواز در ملکوت و همدمی و همنفسی با فرشتگان را تا هم فیها خالدون جهنم خواهیم برد. نوشتن نیز همینطور است؛ اینطور که ذهن، زبان و قلم را از آلودگیها و لودگیهای کلامی منزه کنیم. جنس سخن ما اگر قند و نبات هم باشد، از چرک و مگس در امان نیست. «درستنویسی» وجه دانشی و عملی پرهیز از محرمات و مکروهات است در نویسندگی. اینکه گلستان سعدی همیشه خوش است، فقط از معانی نغز و سخنان پر مغز آن نیست؛ دیگران هم از این دست حرفها کم نگفتهاند؛ از آنروست که سخنکدهی شیخ جهاندیدهی شیراز، همیشه بوی آبوجارو میدهد. فرش اگر بهارستان هم باشد اعتبار و جذابیت خودش را زیر پاهای نشسته و غرق در عرق و بوی زننده از دست میدهد. نه فقط سیرت زیبا، که صورت دلربا در عالم نوشتن شرط لازم است. نمیتوانیم به بهانهی پرمایگی سخن، به چگونگی نگارش و پردازش آن بهایی ندهیم. بسیاری از نارساییها و نارسبودن متون، نتیجه این آفت است که نویسنده نتوانسته یا نخواسته است قلم خود را از نادرستیهای زبانی پاکیزه و منزه کند. واژهها و جایگاه آنها را بهخوبی نمیشناسد، جملهها به بحران هویت، دچار و گرفتارند، بندها میزان نیستند و آشفتگی و شلختگی مثل شپش از سر و روی متن بالا و پایین میرود. اگر نوشتن ذیالمقدمه است، فهم موضوع «نوشتن درست» مقدمهی آن است؛ مثل رابطهی نماز با وضو و غسل. آیا میشود با حدث اکبر و اصغر به نماز ایستاد؟ پاک شو اول، سپس اقامه بگو و قامت ببند. عیبها و آفات عرصهی زبان شاید برای مشافهان و گویندگان، چندان به چشم ننشیند و توی ذوق نزند؛ اما در جهان مکتوب همانند زبالهها و لجنهای تهگرفته و رسوبیافتهی کف نهر است. شنونده چندان فرصت درنگ و دقت در صدای گوینده را ندارد؛ ولی خواننده میتواند همهی عمر، به تفرج صنع نویسنده بنشیند و زودتر و راحتتر پیببرد که ظاهر و باطن کلام چه حسن یا عیب و چه نزاهت یا علتی دارد. کسی که قلم را محمل و مرکب معانی و بیان خود میکند چارهای جز این ندارد که تفالهها و دورریزهای زبانی را بهخوبی بشناسد و تهنشست آنها را اول از ذهن خود بزداید و دوم از قلم؛ چیزی شبیه تخلیه در عالم سلوک، رفتوروب در محیط خانه و مغازه و رسوبزدایی از کف نهر و رودخانه.