به گزارش رحا مدیا، حجت الاسلام محسن زوّاری، پژوهشگر فقه نظام در کرسی ترویجی «شاخصههای پیشرفت سیاسی در نظام سیاسی اسلام» که از سوی انجمن علمی سیاست و حکمرانی برگزار شد گفت: مسألهی شاخصههای پیشرفت سیاسی در نظام سیاسی اسلام باید به این نکته توجه داشته باشیم که بررسی مسائل و مباحث هر علمی بدون توجه به مبانی عام آن یعنی مباحث هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی ابتر و غیر واقعی خواهد بود. معتقدیم که مبانی عام هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی مفهوم ساز هستند و در تعاریف و شاکلهی مسائل نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند و ما در شاخصهای توسعه سیاسی در غرب و مدرنیسم و همچنین در شاخصههای پیشرفت سیاسی میبینیم که این مبانی بسیار تأثیرگذار هستند. به همین جهت این پژوهشی که صورت گرفته مبتنی بر همین نیاز است یعنی در مرحلهی اول به مبانی توسعهی سیاسی در غرب و در اسلام اشاره شده و در مرحلهی دوم به مغایرت شاخصههای توسعه سیاسی در اسلام و توسعهی سیاسی در غرب اشاره شده است. در این تحقیق که صورت گرفت روشی که در این تحقیق ما داشتیم یک روش توصیفی تحلیلی مبتنی بر رویکرد فقهی است و اجتهادی که این این روش در تکمیل و تنقیح فقه نظام سیاسی بسیار مورد نیاز جدی است که ما باید به آن بپردازیم.
وی درباره مفهوم توسعه سیاسی افزود: مسألهی توسعهی سیاسی یک مفهومی است که تقریباً یک مفهوم متداولی که در فهمیدی علوم سیاسی بسیار رایج ولی در عین رواجش میبینیم که تعاریف خیلی مختلفی از توسعهی سیاسی مطرح شده خب این اصطلاح بعد از جنگ جهانی دوم در ادبیات علوم سیاسی مطرح شد و با انگیزههای مختلف یکی از مهمترین اهدافی که مسألهی توسعهی سیاسی را مطرح کردند و بهدنبال اون بودند این بود که آمدند کشورها را تقسیم کردند بهتعبیری به یک اصطلاح کشورهای شمال و کشورهای جنوب و یا کشورهای مثلاً پیشرفته و کشورهای غیر پیشرفته جهان اول جهان سوم و امثال ذلک بعد با این نگاه که کشورهای غیر پیشرفته اگر بخواهند پیشرفت بکنند و به کشورهای توسعه یافته برسند باید این الگوی توسعهی کشورهای شمال را پیگیری بکنند.
زواری افزود: نکته لازم به ذکر این که در اسلام باید به جای تعبیر توسعهی سیاسی از تعبیر پیشرفت سیاسی استفاده کنیم زیرا توسعهی سیاسی بار مفهومی خاصی دارد که یکی از مفاهیمی که بهدنبال دارد این است کشور توسعه یافته کشوری است که الگوی توسعهی سیاسی غربی را دنبال کند اگر آن الگو را دنبال کند کشور پیشرفته و توسعه یافته می شود و الا کشور توسعه یافته نیست لذا میبینیم که رهبر معظم انقلاب هم میفرمایند که ما در مسألهی توسعه سیاسی این کلمه را نباید به کار ببریم چرا چون بار معنایی خاص خودش ر دارد و از آن به پیشرفت سیاسی تعبیر میکنند.
پژوهشگر فقه نظام درباره شاخصهی اصلی توسعه سیاسی در غرب گفت: اگر بخواهیم مقداری موشکافانه بحث کنیم و مبتنی بر آن شاخصههای پیشرفت سیاسی در اسلام به آن توجه بکنیم باید نگاهمان به مبانی این مبانی عام توسعهی سیاسی باشد. ما وقتی نگاه میکنیم به مبانی عام توسعهی سیاسی در غرب یا مدرنیسم به سه شاخصهی اصلی دسترسی پیدا میکنیم که میتوانیم بگیم اصول دیگهای هم وجود دارد اما اصول دیگه هم زیرمجموعهی همین سه اصل میتواند مطرح بشود یکی مسألهی پوزیتیویسم و اصالت عالم ماده مطرح می شود و دیگری مسألهی سوبژکتیویسم و عقل خودبنیاد و مسألهی سوم مسألهی امانیسم و انسانمحوری و میبینیم که تمام شاخصههای توسعه سیاسی در غرب مبتنی بر همین اصول عام است.
وی ادامه داد: در مقابل ما میبینیم که نظام سیاسی اسلام که البته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در قامت یک نظریهپردازی و الگوی رقیب نظام سلطه قرار گرفت این هم مبتنی بر یک سری مبانی کلان هستیشناسی معرفتشناسی و انسانشناسی است که در مقابل آن مبانی غرب قرار گرفته است.
زواری با اشاره به فروانی تعریف توسعه سیاسی بیان کرد: توسعهی سیاسی تعاریف مختلفی دارد که واقعاً تعریفها بسیار متشتت و مختلف هست یکی از این تعاریف این است که؛ «توسعهی سیاسی از مفاهیم جامعه شناختی است که در اصطلاح بهمعنای افزایش ظرفیت و کارایی یک نظام سیاسی در حل و فصل تضادهای منافع فردی و جمعی، ترکیب مردمی بودن، آزادی و تغییرات اساسی در یک جامعه است.»
وی در توضیح اصطلاح پیشرفت سیاسی در نظام سیاسی اسلام افزود: آیا پیشرفت سیاسی در نظام سیاسی اسلام و توسعهی سیاسی در غرب یکی هستند؟ دو نگاه کلان در اینجا وجود دارد برخی می گویند از آنجایی که بعضی از شاخصههای پیشرفت سیاسی در اسلام همان شاخصههای توسعه سیاسی در غرب است دیگر نیازی نیست که بخواهیم دو اصطلاح به کار ببریم و توسعهی سیاسی در غرب همان توسعه سیاسی در اسلام است یعنی هیچ فرقی با هم نمیکنند. مثلاً فرض کنید به شاخصهی آزادی که نگاه میکنید میبینید در هر دو وجود دارد عدالت در هر دو وجود دارد اصل پاسخگویی در هر دو وجود دارد پس چه الزامی است که ما به در اسلام تعبیر به پیشرفت سیاسی بکنیم؟ اما یک نگاه هم در مقابل این دیدگاه وجود دارد که معتقدند که گرچه ممکن است بهلحاظ ظاهری و صوری بعضی از شاخصههای توسعه سیاسی با اندیشهی پیشرفت سیاسی با هم مشترک باشند مثل مثلاً مسألهی عدالت اجتماعی مشارکت حداکثری مردم و اصل آزادی و امثال اینها اما از لحاظ باطنی و حقیقت با یکدیگر کاملاً متفاوت هستند مثلاً عدالت اجتماعی و یا اصل آزادی بهگونهای معیار توسعه بیان می شود که منجر به اصالت بخشیدن به عالم ماده، اومانیسم، سکولاریسم، سوبژکتیویسم و اصالةالسود و امثال آنها منجر می شود اما در نظام سیاسی اسلام این عدالت اجتماعی و اصل آزادی باید منجر به رشد و تعالی اجتماعی بشود و کاملاً از این جهت با هم متفاوت هستند.
زواری ادامه داد: در منابع اسلامی مفهوم توسعه و پیشرفت با مفاهیمی همچون رشد تعالی و سعادت بشر گره خورده به عنوان نمونه آیهی دویست و پنجاه و شش سورهی مبارکهی بقره «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيم» طبق این آیهی مبارکه دو مسیر حرکت برای انسان در نظر گرفته شده است یکی اینکه انسان به خدای متعال ایمان میآورد و به عروةالوثقی تمسک پیدا میکند در این صورت توسعه و حرکت او منجر به رشد و تعالی او می شود « قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» ما رشد را از غیّ تبیین کردیم رشد و اگر کسی ایمان به خدا بیاورد «وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى» ایمان به خدا مساویست با رشد و تعالی است اما در برابر آن میفرماید اگر کسی کافر شود و پیرو طاغوت شود هر توسعهی و حرکت او منجر به غیّ می شود و گمراهی و تباهی بهدنبال دارد. بنابراین چون مفاهیم با هم متفاوت هستند و نتیجهای هم که از آنها میگیریم متفاوت میشوند؛ به جای کلمه توسعه سیاسی از پیشرفت سیاسی استفاده میکنیم چون که پیشرفت همراه با یک معانی مثل رشد و سعادت اخروی و تحقق جامعهی توحیدی است. از تفاوتهای عمده توسعه سیاسی غربی و پیشرفت سیاسی اسلامی اینکه از بعد معرفتشناسی در غرب مسألهی سوبژکتیویسم و عقل خودبنیاد مطرح اما در برابرش در اسلام عقلانیت مستفاد از وحی مطرح است؛ در بعد انسانشناسی اومانیسم و جایگزین انسان روی زمین و انسان محوری در غرب مطرح است اما در اسلام از منظر انسانشناسی، انسان خلیفةالله و جانشین خدا روی زمین است.
پژوهشگر فقه نظام با اشاره به تفاوتهای موجود در شاخصههای توسعه سیاسی غرب با پیشرفت سیاسی در نظام سیاسی اسلام گفت: با توجه به این تفاوتهای مبنایی و بنیادی به شاخصههای پیشرفت سیاسی در اسلام اشاره میکنیم اولین شاخصهای که اینجا آورده شده اصل بسیار مهم قانونمندی است اگر بخوایم بگوییم یکی از مهمترین ویژگیهای نظام سیاسی اسلام مسألهی قانونمندی و قانونگرایی است گزاف نگفتیم. بنابراین ارادهی فردی نمیتواند بهطور مطلق و بدون قید و بند تعیین کنندهی امور باشد بلکه قانون بهعنوان محور اصلی حاکمیت در جامعهی اسلامی عمل میکند آن هم قانونی که برگرفته از قانون الهی است نه قانونی دستنوشتهی بشر. اما در توسعهی غربی درست است که این قانونمندی هم بهعنوان شاخصهی توسعه سیاسی مطرح میشود اما این قانون در نتیجهی ارادهی اکثریت شکل میگیرد و قانونی است که ساختهی دست بشر است.
وی در ادامه گفت: دومین شاخصه، اصل مشارکت سیاسی مردم است. قدرت برآمده از تشکیل حکومت میتواند شکلهای مختلفی داشته باشد؛ مثل شیوهی اعمال قهر و زور که در حکومتهای استبدادی اعمال میشود یا شیوهی دروغ و تزویر که در شیوهی لیبرال دموکراسی اتفاق میافتد. اما ما بر اساس آیات و روایات تنها شیوه ابلاغ و تبیین به عنوان راه صحیح تحصیل قدرت سیاسی شمرده شده است. و باید مردم را از راه اقناع برهانی همراه کرد. لذا میبینیم که خدای متعال در قرآن کریم هدایت انسان را اختیاری کرده است و حق تعیین سرنوشت را به خودش سپرده است؛ فرمود «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورً»، «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» خدای متعال میفرماید که من میتوانستم به صورت جبری شما را هدایت کنم اما نمیخواستم این کار را بکنم من به شما کرامت بخشیدم، اختیار بخشیدم، عقل به شما دادم، اختیار دادم، راه مستقیم را نشان دادم، راه انحرافی را هم نشان دادم حالا هر کدام را میخواهید انتخاب کنید. پس انتخاب نوع حکومت از بعد تکوینی در اختیار خود بشر قرار داده شده و این مشارکت داوطلبانهی مردم در نظام سیاسی اسلام از شاخصههای مهم مردمسالاری دینی این شمرده شده است. در سیرهی پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین هم کاملا مشهود است؛ رسول خدا که میخواستند به مدینه تشریف ببرند اول نمایندگان یثرب آمدند با پیامبر بیعت کردند بعد رسول خدا هجرت کردند و یا امیرالمومنین وقتی که میخواستند خلافت را بعد از دومی به عهده بگیرند این تعبیر را دارند که «لولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ، و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِم» اگر حضور مردم نبود اگر خواستهی مردم نبود من هرگز حکومت را قبول نمیکردم. همین شاخصه در توسعه سیاسی غربی بر محوریت انسان و محوریت امانیسم مطرح میشود اما در مشارکت سیاسی در پیشرفت سیاسی اسلام به جهت اصل اختیار و کرامت انسان از حیث خلیفةالله بودن او مطرح میشود که نتیجهی این توسعهی مشارکت سیاسی در پیشرفت سیاسی میشود مردم سالاری دینی و نتیجهی مشارکت سیاسی در توسعهی سیاسی میشود دموکراسی.
آخرین شاخصهای که زواری به آن اشاره کرد اصل پاسخگویی بود؛ وی گفت: مسألهی بعدی اصل پاسخگویی است که خیلی مهم است؛ تعبیری مرحوم نایینی رضوان الله علیه دارند ایشان میفرماید؛ «حکومت اسلامی حکومتی ولایتی در برابر حکومت تملیکی است.» یک تعبیر بسیار دقیق را به کار میبرد یعنی حاکم در حکومت تملیکی فعال مایشاء است و هرچه میخواهد انجام میدهد و خودش را در برابر هیچ کس پاسخگو نمیداند. بر خلاف حکومت ولایتی که حاکم مسئول تأمین منافع و مصالح ملت و برای تأمین این هدف به اصل نظارت عمومی پاسخگویی دولت نیازمند است. امیرالمومنین میفرماید «إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقّ» آن حقی که شما برای من دارید پاسخگویی من است از آن طرف هم من یک حقی بر شما دارم و آن این است که شما باید امر مرا اطاعت کنید. این اصل پاسخگویی در اسلام یه ویژگی دارد؛ مسئول در حکومت اسلامی اولا و بالذات در برابر خدا مسئول است و ثانیاً و بالعرض در برابر ملت مسئول است؛ که این آثار خیلی زیادی را بهدنبال داره و در کارآمدی دولت نقش بسیار مهمی ایفا میکند. چون ایمان به خدا و اینکه باید در برابر خداوند متعال پاسخگو باشد یک نظارت درونی بر رفتار و کردار او به وجود میآورد. اما این را هرگز دراصل پاسخگویی در توسعه سیاسی غربی نمیبینیم. غایت چیزی که در آنجا میتوان تصور کرد پاسخگویی در بابر مردم است.
گزارشگر: محمد رحمانی