رحا مدیا | ابراهیم شریفی، دکتری فلسفه اخلاق
سلمان رشدی، نویسنده هندیالاصل بریتانیایی کتاب آیات شیطانی است؛ رمانی با مضمون وقیحانه و سراسر توهین نسبت به مقدسات دینی مسلمانان از جمله پیامبر و قرآن که در سال ۱۳۶۷ منتشر شد که به دنبال انتشارش، اعتراضات فراوانی از سوی پیروان ادیان مختلف، مخصوصاً مردم مسلمان کشورهای اسلامی را در پی داشت تا جایی که نسخههای این کتاب جمع شده و به آتش کشیده شد. با صدور حکم ارتداد سلمان رشدی از سوی امام خمینی بهعنوان یک فقیه و حاکم شرع، این آتش شعلهور گردید و پیامدهایی جهانی پیدا کرد. این حکم، ابعاد مختلفی همچون بُعد فقهی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی دارد که در این میان، بررسی این موضوع از حیث اخلاقی مغفول مانده است و شبهاتی پیرامون آن ایجاد شده است که آیا این حکم امام، اخلاقی یا غیراخلاقی بوده است؟ در این نوشتار مختصر به این بحث مهم خواهیم پرداخت.
باید توجه کرد برای بررسی این مسئله، بایستی ابتدا موضوع و جایگاه بحث را بهصورت دقیق روشن کنیم تا بتوانیم در گام بعدی دررابطهبا اخلاقی و غیراخلاقی بودن آن سخن به میان آوریم. برخی از کارشناسان مباحث اخلاقی در مواجهه با این موضوع، مدعی شدهاند موضوع ارتداد و صدور حکم امام، موضوعی اخلاقی نیست و باید در فقه و حقوق مورد واکاوی قرار گیرد؛ ولی ازآنجاییکه اخلاق، درباره هر فعل اختیاری انسان صحبت میکند؛ لذا میتوان از این مسئله در اخلاق سخن گفت و ادعای ما این است که نهتنها حکم امام با اخلاق در تنافی نیست؛ بلکه کاملاً یک عمل اخلاقی محسوب میشود.
در تبیین موضوع باید به برخی از پرسشها پاسخ گفت که آیا سلمان رشدی یک مرتد عادی بود که بهصرف تغییر در عقایدش، امام خمینی به فتوا اکتفا نکرده و حکم ارتدادش را صادر کرد؟ باید گفت، این که رمانی چاپ گردد و بهصورت گسترده در اختیار همگان قرار گیرد حاکی از آن است که او صرفاً درصدد تغییر عقاید خود نبوده؛ بلکه علاوه بر علنی کردن کفر خود بهصورت زماندهی شده آن را در جهان تبلیغ کرد و این یک نقشه حساب شده برای تعدی به اسلام بوده است که با حکم صریح و دقیق امام عزیز ما نقشبرآب شد. همچنان که در همان ایام، مقام معظم رهبری در خطبههای نمازجمعه تهران در 28 بهمن ماه 1367 فرمودند: «وقتى که نویسندة یک کتابى که پول گرفته براى لجنپراکنى و نوشتن هرزه، فهمید که با این کار جان خودش را از دست خواهد داد، و فهمید که این به قیمت گرانى برایش تمام خواهد شد، این قضیه فرق مىکند تا اینکه بیایند بگویند آقا ما این کتاب را تحریم کردیم! کار امام بود که درست به آن نقطة اصلى توطئة استکبار، آسیب وارد آورد. یعنى همة کسانى که بعدازاین بخواهند یک چنین چیزى بنویسند یا آن را فیلم کنند، یا آن را به سینماها بیاورند یا آن را منتشر بکنند، منتظر خطر مرگ از طرف مسلمانهایى هستند که فتواى امام را تلقى و قبول کردند.»
با این مقدمه، میتوان نتیجه گرفت که دلیل حکم به ارتداد سلمان رشدی از سوی امام خمینی، نه صرفاً به جهت تغییر در عقاید شخصی بلکه تعدّی به اصل اسلام و انحراف عقاید عموم مردم بوده است. همانگونه که اگر کسی به جان و مال مردم تعرض نماید از حیث حقوقی باید او را مجازات نمود و این مجازات کاملاً با اخلاق اجتماعی نیز همسو است؛ در چنین مواردی نیز که قلب و روح و اندیشه مردم مورد تعرّض بدخواهان قرار میگیرد، باید سختگیرانه عمل کرد؛ چون کرامت انسانی مورد هدف قرار گرفته است؛ همچنان که عقلاء شایسته می دانند برای کسانی که دزدی و غارت می کنند، مجازاتی قرار داده شود، برای متعرضین به مقدسات آدمیان نیز مجازاتی قرار داده می شود؛ تا این که از هرج و مرج در جامعه انسانی جلوگیری شود و نسبت به حقوق انسانی، احترام گذاشته شود. این دلیل هم در نگاه پیامدگرایی اخلاقی و نیز اخلاق فضیلت، امری شایسته است. چرا که از نگاه پیامدگراها، پیامد تعرض به عقاید، هرج مرج در نوع عموم انسان ها است؛ لذا باید پرهیز نمود و مرتکب آن را تقبیح و مجازات کنیم. در نگاه اخلاق فضیلت هم حکم عقل و عقلا و الگوها به پرهیز از تعدی به عقاید دیگران حکم می کند و مجازات خاطیان را می پذیرد؛ همان طوری که ارسطو مجازات قتل را جایز می داند و از اخلاق به دور نمی داند.
برخی از تحلیلگران ممکن است فعل و حکم امام خمینی را منافی با آزادی بیان معرفی کنند و در همین راستا نقد کنند و ازاینحیث آن را غیراخلاقی بدانند؛ درحالیکه امام خمینی در موارد بسیاری نشان دادهاند که عمیقاً به این اصل معتقد بودند و بر این آزادی بیان، تأکید میکردند. نمونه آن را در مصاحبهای که با اوریانا فالاچی، خبرنگار معروف، میتوان دید که چنین میفرماید: «مردم عقیدهشان آزاد است. کسی الزامشان نمیکند که شما باید حتماً این عقیده را داشته باشید. کسی الزام به شما نمیکند که حتماً باید این راه را بروید. کسی الزام به شما نمیکند که باید این را انتخاب کنی.» (صحیفه امام، ج۹، ص۸۸)
تأکید امام خمینی بر این بوده است که اسلام، همانگونه که بر اصل آزادی تأکید دارد، خود نیز قیودی برای آن تعیین نموده است: «در مملکت ما آزادی اندیشه هست. آزادی قلم هست. آزادی بیان هست. ولی آزادی توطئه و آزادی فساد کاری نیست. شما اگر توقع دارید که ما بگذاریم بر ما توطئه کنند و مملکت ما را به هرجومرج بکشند، به فساد بکشند و مقصودشان از آزادی این است، در هیچ جای دنیا همچو آزادی نیست» (صحیفه امام، ج۷، ص۹۱)
حکم امام از حیث کنوانسیونهای بینالمللی نیز، امری پذیرفته شده است؛ مثلاً در تبصره دوم ماده 19 منشور حقوق بشر آمده است: «کسی حق ندارد به بهانه آزادی بیان، با اخلاق و اعتقادات عمومی جامعه، مقابله کرده و باورهای مردم را متزلزل کند.» لذا امام با این حکم الهی، در واقع با کسی مقابله کرد که با ادعای آزادی بر علیه آزادی حقیقی قیام کرده بود.
در نهایت باید گفت آنچه بهعنوان مجازات قتل برای مُرتدّ مطرح است در واقع برای فردی است که بهجای استفاده از استدلالهای منطقی و روشهای علمی در صدد تخریب بنیانهای اخلاقی و اعتقادی جامعه و تجاوز به حقوق دیگران است؛ لذا عمل امام نه اینکه غیراخلاقی بلکه همسو با حفظ کرامت انسانی بوده است.