یادداشت؛

بررسی فرایند تبدیل اندیشه‌های ولی، به معروف اجتماعی

تبدیل اندیشه‌های ولی به معروف اجتماعی، فرایندی ایستا نیست، بلکه پروژه‌ای تاریخی است که نیازمند بازتولید دائمی مشروعیت در پرتو تغییرات اجتماعی است. موفقیت این فرایند، هماره در توانایی نظام برای تلفیق سنت و نوگرایی، و تبدیل ولایت از مفهومی صرفاً فقهی به زبانی گویا برای نیازهای نوین جامعه بوده است.

رحا مدیا | یوسف پورجم

در منظومه فکری شیعه، مفهوم «ولایت» به مثابه محوری‌ترین اصل اعتقادی و اجتماعی، نقش بی‌بدیلی در شکل‌دهی به زیست فردی و جمعی مؤمنان ایفا می‌کند. از ولایت معصومین (ع) به‌عنوان تجلی اراده الهی تا ولایت‌فقیه به مثابه نهادِ بر ساخته از دل فقه پویای شیعی، این سیر تاریخی و معرفتی همواره با پرسشی بنیادین همراه است: چگونه اندیشه‌های ولی، که ریشه در عالم قدسی دارد، به باوری پذیرفته‌شده در متن جامعه تبدیل می‌شود؟ پاسخ به این پرسش مستلزم واکاوی لایه‌های پیچیده الهیات، جامعه‌شناختی، روان‌شناختی و سیاسی است که در این یادداشت، با رویکردی میان‌رشته‌ای و با تکیه‌بر مبانی نظری شیعه، به تحلیل این فرایند خواهیم پرداخت.

بنیان‌های الهیات: از مشروعیت قدسی تا اقتدار زمینی

ولایت در اندیشه شیعی، پیش از هر چیز، مقامی الهی است که به‌واسطه نص یا شرایط خاص به فردی تفویض می‌شود. در مورد ائمه معصومین (ع)، این مشروعیت از دو منبع سرچشمه می‌گیرد:

نصّ قرآنی و روایی (مانند آیه اکمال دین و حدیث غدیر) که وجوب اطاعت از ولی را همتای امری الهی تثبیت می‌کند.

علم لدنّی و عصمت که به ولی، جایگاهی فرا بشری در هدایت جامعه می‌بخشد.

اما در دوران غیبت، با انتقال ولایت به فقیه جامع‌الشرایط، مشروعیت الهی با مقبولیت انسانی پیوند می‌خورد. نظریه ولایت‌فقیه، با استناد به ادله‌ای چون روایت «الفقها امناء الرسل»، تلاش می‌کند تا با حفظ پیوند قدسیت و عقلانیت، جایگاه ولی‌فقیه را نه صرفاً در جایگاه مجری شریعت، بلکه به‌عنوان «حافظ نظام اسلام» توجیه کند. این انتقال، مستلزم تبدیل مشروعیت انتزاعی به اقتدار عینی است؛ فرایندی که بدون سازوکارهای زمینی ممکن نیست.

سازوکارهای تبدیل اندیشه به هنجار: نهادها و رسانه‌ها

تبدیل تفکرات ولی به معروف اجتماعی، نیازمند شبکه‌ای از نهادهای اثرگذار است که در سه لایه عمل می‌کنند:

الف) نهادهای دینی-آموزشی

حوزه‌های علمیه، یا به تعبیر بهتر قلب تپنده گفتمان ولایی، با تولید و ترویج دانش فقهی-کلامی، مبانی نظری ولایت را به نسل‌های جدید منتقل می‌کنند. در این فرایند، مفاهیمی مانند «تقلیل نیافتن ولایت به حکومت» یا «لزوم تبعیت از ولی در عصر غیبت» از طریق متون درسی (مانند جواهر الکلام یا کفایةالاصول) و خطابه‌های مراجع تقلید، به‌گونه‌ای بازتولید می‌شود که گویی این اصول، اموری بدیهی و غیر قابل خدشه هستند.

ب) نهادهای سیاسی-اجرایی

دولتِ برآمده از ولایت‌فقیه، با استفاده از ابزارهای قانونی و اجرایی، تفکرات ولی را به هنجارهای نهادینه‌شده تبدیل می‌کند. تصویب قوانین مبتنی بر فتاوای ولی‌فقیه، ادغام شورای نگهبان در ساختار تقنین، و تأکید بر لزوم «تبعیت مسئولان از رهبری» در اسناد بالادستی، نمونه‌هایی از این نهادینه‌سازی است. این سازوکار، از یک‌سو مشروعیت نظام را تقویت می‌کند و از سوی دیگر، پذیرش عمومی را به امری اجتناب‌ناپذیر تبدیل می‌نماید.

ج) رسانه‌ها و نمادپردازی‌ها

رسانه‌های جمعی، از منبرهای حسینی تا شبکه‌های اجتماعی، با تکرار پیام‌های همسو با گفتمان ولایت، ذهنیت جمعی را شکل می‌دهند. استفاده از نمادهایی چون «خمینی عزیز» در ادبیات رسمی، یا تأکید بر نقش رهبری در پیروزی‌های ملی (مانند دستاوردهای هسته‌ای)، به‌تدریج ولی را به «نماد وحدت» و «ضامن امنیت» تبدیل می‌کند. این نمادپردازی‌ها، مرز بین «حق» و «باطل» را بازتعریف کرده و مخالفت با ولایت را برابر با «تضعیف نظام» ترسیم می‌کند.

روان‌شناسی اجتماعی: از تکلیف‌گرایی تا هویت‌سازی

پذیرش ولایت در سطح جامعه، تنها محصول فشار نهادها نیست، بلکه ریشه در نیازهای روان‌شناختی افراد دارد:

نیاز به معنابخشی: در جامعه‌ای که دین به مثابه جوهر هویت جمعی شناخته می‌شود، پیروی از ولی، به زندگی مؤمنان معنای وجودی می‌بخشد. شعایر مذهبی مانند نماز جمعه یا زیارت عاشورا، که با تأکید بر ولایت عجین شده‌اند، این معنا را در قالب آیین‌های جمعی تجسم می‌بخشند.

ترس از آنومی (بی‌نظمی اخلاقی): گفتمان ولایت، با ارائه تصویر حقیقی جامعه‌ی بدون رهبری دینی (مانند حواشی داخلی و خارجی پیرامون فتنه ۸۸)، اضطراب ناشی از بی‌نظمی را ترسیم کرده و در حقیقت ضعف درون‌گفتمانی را به قوت و اقتدار عاطفی تبدیل می‌کند.

هویت جمعی: پیروی از ولی، به‌ویژه در تقابل با «دیگریِ غیر شیعه» (مانند وهابیت یا صهیونیسم)، به عاملی برای تمایزگذاری هویتی بدل می‌شود. این فرایند، وفاداری به ولایت را از سطح فردی به سطح ملی ارتقا می‌دهد.

چالش‌ها و تنش‌های پیش رو

با وجود سازوکارهای یادشده، تبدیل تفکرات ولی به معروف اجتماعی همواره با موانعی روبه‌روست:

شکاف نسلی: نسل جوان، با دریافت اطلاعات از کانال‌های غیررسمی و آلوده (فضای مجازی) که تصویری غیر واقعی از حقیقت‌های اجتماعی و اسلامی به نمایش در می‌آورند، گفتمان فطری و اسلامی ولایت را با واقعیت‌های عینی جامعه ناسازگار می‌یابد.

تعارض مشروعیت و کارآمدی: هنگامی که عملکرد نهادهای حکمران (مخصوصاً در بخش اقتصاد) با انتظارات عمومی فاصله می‌گیرد، اصل ولایت نیز زیر سؤال می‌رود.

پلورالیسم فکری: گسترش اندیشه‌های سکولار و نسبی‌گرا، مرجعیت مطلق ولی را به چالش می‌کشد.

پاسخ نظام به این چالش‌ها منطقاً در دو محور می‌گنجد: سخت‌افزاری (مانند محدودسازی فضای انتقاد که در قاموس تشیع نمی‌گنجد) یا نرم‌افزاری (مانند بازتعریف گفتمان ولایت در قالب‌های نوین که با چالش‌های فراوان روبه‌روست).

سخن پایانی: ولایت به مثابه پدیده‌ای پویا

تبدیل اندیشه‌های ولی به معروف اجتماعی، فرایندی ایستا نیست، بلکه پروژه‌ای تاریخی است که نیازمند بازتولید دائمی مشروعیت در پرتو تغییرات اجتماعی است. موفقیت این فرایند، هماره در توانایی نظام برای تلفیق سنت و نوگرایی، و تبدیل ولایت از مفهومی صرفاً فقهی به زبانی گویا برای نیازهای نوین جامعه بوده است. در این مسیر، پرسش اساسی این است که چگونه گفتمان ولایت بدون توسل به ابزارهای جبری، و با تسخیر «دل» جامعه بتواند انتشار و پذیرش حداکثری یابد.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها