رحامدیا | مجتبی صداقت، پژوهشگر حوزوی
دهه فجر شروع شده بود. با بچه های مسجد، حلقه صالحین داشتم. مسجد، خلوت شده بود و تقریبا همه نمازگزاران رفته بودند. وقتی بچه ها، حلقه را تشکیل دادند، دیدم حاج حسین آخوندی در حال قرآن خواندن است. ایشان را از وقتی که در دانشگاه ادیان و مذاهب قم، آشپز بود می شناختم؛ پیرمردی است با صفا و دوست داشتنی. به بچه ها گفتم: «بیایید امشب دور حاج حسین حلقه بزنیم و امشب پای سخنان ایشان بنشینیم.»
تا حاج حسین سر خود را از روی قرآن بلند کرد، دید چند تا بچه پر انرژی دور و برش نشسته اند. گفتم: «حاجی امشب با بچه ها آمدیم از خاطرات شما درباره انقلاب بشنویم.»
حاجی هم استقبال کرد و شروع کرد. گفت: «هنوز صدای تیر اندازی های 15 خرداد 1342 در گوشم است.» از این گفت که همراه دوستانش، جزو انتظامات قطعه 10 بهشت زهرا در 12 بهمن 1357 بود و از مسؤولشان آقای موحدی کرمانی یاد کرد که بعدها در جنگ به شهادت رسید. از ایشان خاطراتی از وضعیت قبل و بعد از انقلاب و جبهه و جنگ شنیدیم. از ساواک گفت. بیان داشت: «اول ابتدایی بودم که با کشیدن سیبیلی برای عکس شاه که روی جلد کتابم بود از گروهبانی سیلی خوردم.»
از پدرش یدالله آخوندی از شهدای دفاع مقدس، یاد کرد. گفت: «اولین باری که پدرم از جبهه برگشت برای دوستش تعریف می کرد که: در سفرهایی که برای زیارت رفته ام اولین جایی که معنویتش بالا می باشد مسجد الحرام است اما بعد از رفتن به جبهه، درک کردم فضای جبهه، معنویتش از مسجد الحرام نیز بالاتر بود.»
از حاج حسین پرسیدم: «حاجی، چرا با این همه سختی که پس از انقلاب برای مردم رخ داد، آنان از انقلاب دست بر نداشتند حتی حاضر شدند در جبهه ها، جانشان را برای این انقلاب، تقدیم کنند؟»
آقای آخوندی گفت: «مردم با سقوط رژیم شاه به آزادی، استقلال، عزت و … رسیده بودند. حاضر نبودند این نعمتی را که به دست آورده بودند از دست بدهند. سختی گرانی ها و کمبودها و جنگ را تحمل کردند و دست از این انقلاب بر نداشتند. کسی که نعمتی را نداشته باشد و آن را به دست بیاورد قدر نعمت را می داند ولی کسی که در نعمت رشد کرده باشد شاید به همین سادگی، ارزش این نعمت را متوجه نشود.»
در تکمیل حرف حاج حسین، یکی از بچه های حلقه که اهل افغانستان بود از وضعیت افغانستان گزارشی داد و گفت: «ما می فهمیم که شما در کشورتان چه نعمت بزرگی دارید.»
به موهای سفید حاج حسین نگاه می کردم و در ذهنم به رشادتهای مردم سلحشور ایران و جانفشانی که در راه دین و وطنشان کردند و تسلیم دشمن نشدند، و نگذاشتند یک وجب خاک از این مملکت به دست اجانب بیفتد و وظیفه نسلهای پس از انقلاب میاندیشیدم.
تا اینکه زمان حلقه صالحین تمام شد. از حاج حسین قول گرفتیم که در زمانی دیگر دوباره به ما اجازه دهد تا دورش حلقه بزنیم و پای صحبتهایش بنشینیم.