رحا مدیا | علیعسگری، پژوهشگر علوم اجتماعی
آنها فقط بازی میکنند، همین! این گزاره، شرح حال بازیگرانی است که در سینمای ایران نقش خود را ایفا میکنند. شاید با خواندن این گزاره، این سؤال در ذهنتان پدید آید، که مگر بازیگران دیگر در جهان، نقش بازی نمیکنند؟ برای پاسخ به این سؤال باید نگرش خود به هنر و سینما را مورد واکاوی قرار دهیم! اینکه سینما وسیله است یا هدف؟
به یاد میآورم روزی را که استادی به نقل از شهید آوینی، خواستگاه سینما را غفلت انسان از جهان مدرن پیرامونی و سرگرمی برای مدتی کوتاه، خواندهبود. بهتعبیری سینما ابزار بود. ابزار زدودن حقایق از جهانی که به مثابهی دردی برای هویت انسان او را ذره ذره میجوید تا پوچگرایی را در او نهادینه کند و بشریت را به ورطهی نیستی بکشاند.
حال سینما آمد تا انسان مدرن را با پنبه سر ببراند؛ چراکه او میدانست، مخاطبانش چه دردی دارند! او میدانست که تمامی مکاتب فلسفی غرب، تنها واقعیت آنها در لذت و قدرت خلاصه میشود و برای کمال اختیاری انسان هیچ ارزشی قائل نیستند. کمالی که تنها با انسانشناسی وحیانی و فهم از کرامت ذاتی او میسر میشد.
غرب سینما را برای لذت آفرید، چون انسان را حیوانی میدید. حیوانی که باید توسریخور و همیشه نوکر باشد. نوکر سرمایهداران یک درصدی و شرکتهای قرمز و آبی آمریکایی!
خب راه حل چه بود؟ تنها یکچیز میتوانست انسان همیشه نوکر در سینمای غرب را نجات دهد و آن ظهور سوپرمَنها بود. همان قهرمانهایی که در عین بشری بودن، قدرتی مافوق قدرت سرمایهداران آمریکایی داشتند تا بدون خلق ارادهی جمعی، یک تنه و بدون کمک از دیگری، قضیه را فیصله دهند. این یعنی نیستانگاری قدرت مردم.
غرب فهمیدهبود که چگونه قید تقدّس را در دل مخاطبانش بزند! او هویت را در کالبد جسمانی دیدهبود و طبیعتاً برای نجات کالبد، باید قهرمانی جسمانی و متکی بر قدرتی از همان جنس میساخت.
نمیشد برای نجات انسان ساینسزده، مسیح و موسی را با نگرشی قرآنی به تصویر کشید، زینرو موسی را عاجز از نگهداشتن «۱۵ فرمان» و رسیدن به تنها «ده فرمان» نگاشت تا همگان فکر کنند که پیامبرشان نیز مثل خود آنها محکوم به بردگی است!
طبیعی است که محتوا، فرم و باورمند بازیگران به سیاهههای فیلمنامه در سینمای غرب، سنخیتی ناگسستنی از یکدیگر دارند اما سؤال این است که آیا این سنخیّت در سینمای ایران پس از انقلاب و متناسب با انسانشناسی اسلامی به وجود آمده است؟
همه میدانند که بازیگر برای آنکه نقش خود را بهخوبی ایفا کند، ابتدا باید آن را باور کند؛ اما این باور مرتبه دارد. یک بازیگر نقش یک شهید را بازی میکند و باورمند او به شهید چیزی در اندازهی باورمند یک انسان به زیبا بودن یک گل است. بدون آنکه بداند آن گل چه فایدهای دارد و چگونه پرورش مییابد. بهعبارتی باورمند یک بازیگر به سبب نگاه پوزیتویستی غرب به انسان، یک باور سطحی است. اما آیا انقلاب اسلامی بهدنبال تربیت انسانها با باورها و نگاههای سطحی و کوتاه است؟!
رسالتی که انقلاب اسلامی بر اساس شناخت وحیانی انسان به عهدهی مربیان جامعه نهاد، در صدد اندیشهورز شدن جوانان و مردم جامعه بود نه تربیت سطحی و گذرای مردم نسبت به خوب یا بد بودن مسائل!
این رسالت همان چیزی است که سبب میشود تا نگاه به هنر و سینما، نگاهی ابزاری باشد اما نه برای زدودن حقایق؛ بلکه برای آشنایی انسان با حق و باطل که انعکاس این شناخت در تکامل اختیاری و در نهایت موجب رسیدن به هویت اسلامی میگردد.
سینمایی که مد نظر اسلام است، نه برای سرگرمی صرف است و نه برای غافل ساختن انسان از محیط پیرامونی خود. اسلام تصویر را در پس کلماتی ترسیم میکند که تفکر را مقدس و علم را نوری برای رشد انسان قلمداد میکند.
به همین تناسب باید گفت که اگر سینما را از دریچهی دین و قرآن نگاه کنیم، باید بازیگرانش را اندیشهورزانی خبره و معتقدانی متعهد پنداشت که علاوه بر باور داشتن به نقشهای خود، نهتنها تحلیلی سطحی از آنها ندارند بلکه خود میتوانند آن را تبیین و نسبت به رشد افراد جامعه اهتمام پیدا کنند.
اینگونه است که دیگر مریم مقدسها، نامقدس نمیشوند، زلیخاها بعد از توبهی نصوح خود، فتنهگری نمیکنند و تصویرگران شهدا بر پردهی نقرهای، غیرتمندی را لکهدار نمیکنند!
باید اذعان داشت که این اعتقاد سبب میشود تا بخش کلانی از سرمایهگذاران عرصه سینما، برای پیشبرد کلان اهداف هویتی غرب مدرن، دست خود را از گیشهها کوتاه و فرصتی را بر هوای پاک فکری در سینما فراهم آورد.