رحا مدیا | موسی آقایاری
تاریخ معاصر ایران بارها شاهد آن بوده است که هرگاه اقتدار حاکمیت تضعیف شده، نیروهای خارجی و جریانهای داخلی تجزیهطلب، با شتاب وارد میدان شدهاند. از شورش شیخ خزعل در جنوب در دوره رضاشاه تا ماجرای حکومت پیشهوری در آذربایجان و جمهوری مهاباد در سال ۱۳۲۰، تجربه نشان میدهد که تنها حضور یک حکومت مقتدر توانسته است از فروپاشی تمامیت ارضی جلوگیری کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ نیز، همزمان با تجاوز عراق، گروهها و سران محلی در کردستان، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری و کرمانشاه، داعیه استقلالطلبی سر دادند. حتی سازمان مجاهدین خلق، در تهران، مسیر تجزیهطلبی سیاسی و نظامی را پی گرفت. این رخدادها هشدار میدهند که هر ضعف در حاکمیت، میتواند بلافاصله به تهدیدی برای موجودیت سرزمینی ایران بدل شود.
امروز نیز دشمنان، در قالب طرحهای ژئوپلیتیکی پیچیده، به دنبال محاصره و محدودسازی ایران هستند. پروژههایی همچون کریدور زنگزور ـ که عملاً مسیر حیاتی ایران به ارمنستان و از آنجا به اروپا را مسدود میکند ـ نمونهای از این فشارهاست. پیوند جغرافیایی ترکیه، آذربایجان و نخجوان، و سپس اتصال به آسیای مرکزی و حتی طالبان، میتواند مسیرهای تنفس اقتصادی و سیاسی ایران را محدود سازد و راه را برای نفوذ ناتو تا مرزهای شمالی هموار کند.
این تحولات، تنها یک موضوع دیپلماتیک یا نظامی نیست، بلکه آزمونی برای بلوغ سیاسی و انسجام ملی ماست. در چنین شرایطی، هرگونه دامن زدن به تفرقه داخلی یا اعتماد به چهرههایی که فاقد تجربه و توان مدیریتیاند، نهتنها راهحل نیست، بلکه زمینهساز خطرات بزرگتر خواهد بود.
تمام جریانهای فکری و سیاسی کشور، فارغ از اختلافات ایدئولوژیک، باید در یک نقطه مشترک به وحدت برسند؛ حفظ ایران. آینده تاریخ، عملکرد امروز ما را قضاوت خواهد کرد؛ و اگر در این وظیفه کوتاهی کنیم، آیندگان همانگونه که قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای را نفرین میکنند، از ما نیز به تلخی یاد خواهند کرد.