رحا مدیا | علی عسگری، پژوهشگر
بعد از حماسهی طوفان الاقصی و شکست مفتضحانهی اسرائیل در عملیات اطلاعاتی خود، رویکرد رژیم صهیونیستی در مواجهه با جبههی مقاومت به شیوهای هیجانی و بزدلانه بدل شد. حمله به بیمارستانها و مدارس و شهادت بیش از چهل هزار فلسطینی اعم از زن،کودک، پیر و جوان و همچنین ترور شهید هنیه در تهران، بعد از مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید، گواه بر این شیوه است.
از طرفی آغاز جنگ همه جانبه با لبنان و حزبالله، به عنوان درگیری با یکی از بازوان قدرتمند مقاومت، این تلقی را برای سیاستمداران صهیونیستی ایجاد کرده است که با ترور فرماندهان ارشد حزب الله، ایران را درگیر جنگی همه جانبه کنند. حال سؤال این است که اگر ایران به این حملات و درگیریها پاسخی مستقیم دهد، آیا وارد جنگی فرسایشی شده و بیشتر به جسارت اسرائیل کمک کرده است یا اینکه از تله تنش و زیادهخواهی اسرائیلیها خواهد کاست؟!
بخشی از رسانههای وابسته به غرب در ایران و متفکرین غرب زده، تلاش دارند تا با استفاده از واژه «تله تنش» ایران را از پاسخ مستقیم و صریحانه به رژیم کودککش، بازدارند. آنان معتقد هستند که با ورود ایران به صحنهی جنگ، اسرائیل ترس را کنار گذاشته و حملات خودش را اینبار به شکلی مستقیم به خاک ایران، آغاز میکند؛ اما این تحلیلها چقدر صحت دارد؟
برای پاسخ به این سوالات، باید به تجارب گذشته نسبت به مواجهه با رژیم صهیونیستی و عملیاتی کردن برخی از تهدیدها از سوی جمهوری اسلامی ایران سخن گفت. علاوه بر تجربه، بدون شناخت از دشمن سرسختی مثل اسرائیل نمیتوان مدعی گرفتاری در تله تنش از سوی جمهوری اسلامی شد.
تجربه؛
تجربه نشان داده که هرگاه نیروهای نظامی و اجرایی ایران، بر سر مسأله مبارزه با دشمن متجاوز، اتفاق نظر داشتهاند، جبههی مقابل هیچگاه به خود اجازهی واکنشی شدیدتر نداده است. نمونهی بارز این اتفاق را میتوان در جنگ هشتساله و در عملیات آزادسازی خرمشهر و در زمان اخیر، عملیات وعدهصادق عنوان کرد. وقتی نیروهای دیپلماتیک کشور و از سویی نیرویهای حافظ امنیت مثل سپاه پاسداران و سپاه قدس در پاسخ به دشمن متفقالقول گشتند، نتیجه آن شد تا عقبنشینی دشمن و کاهش درگیریهای بیشتر در سطح منطقه صورت پذیرد.
ضمن آنکه قدرت دفاعی ایران، همیشه به عنوان یک قدرت بازدارنده از سوی دوست و دشمن معرفی شده است که این مطلب میتواند شاهدی مهم در چگونگی تحلیل مناسبات منطقهای است.
از سوی دیگر، تجربهی سازشگری و ندای تسامح و تساهل گری با دشمن بر سر برخی مواضع با عنوان مصلحت اجتماعی و خیر عمومی، سبب شد تا دشمن به خودش چنین جسارتی بدهد که با حمله و ترور نسبت به مقامات مهم لشکری و کشوری، دندانش را برای رسیدن به مقاصد شوم دیگرش تیزتر کند. به عنوان مثال ترور شهید حاج قاسم سلیمانی بعد از ندای سازشگری در برجام و در ادامه ترور و شهادت شهید فخری زاده آن هم بعد از تسامح با جاسوسان رژیم صهیونیستی در ایران از سوی مقامات دیپلماتیک، خود گواه بر آن است تا هر زمان که صدای عقبنشینی غیر تاکتیکی از سوی مهمترین اشخاص کشور بلند شده است، دشمن نیز با خیال آسوده صدای تهدیدش را بیشتر و شدیدتر کرده است. شاید برای آخرین بار، بتوان به ترور شهید هنیه اشاره کرد. تروری که هرچند واکنش به کنشی نظامی از سوی ایران نبوده است؛ ولی میتوان به نوع انتخاب مردم ایران و به اصطلاح پالسهای فرستاده شده از سوی ایشان به دشمن اشاره داشت. هر چند که این امر مورد نظر مستقیم مردم ایران قرار نگرفته باشد.
ندای سازشگری دولت جدید با غرب به واسطهی اتخاذ موضعگیریها و انتصاب اشخاص غربزده، زمینه را برای بهرهوری دشمنان ایران و جبههی مقاومت فراهم آورد. تجسم این مواضع را میتوان در سخنان نسجیده جناب آقای پزشکیان رئیس جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل عنوان کرد؛ آن هم در شرایطی که حزبالله لبنان در معرض جنگی مستقیم قرار گرفته بود. به کنار نهادن سلاحها، آنهم بعد از یک سال وحشیگری غیر قابل سانسور، جلوهی مقتدرانهای از ایران به عنوان رهبر جبههی مقاومت نشان نداد.
باید اذعان داشت که سخن رهبر فرزانه انقلاب، مبنی بر هزینهی گزاف سازش و هزینهی بسیار کم مقاومت نه تنها شعار نیست؛ بلکه یک واقعیتی است که در عالم خارج تجربه شده است.
شناخت دشمن؛
با توجه به دشمن شناسی، میتوان دریافت که اسرائیل و آمریکا با هزینههای مادی خود در قبال برچیدن نظام اسلامی همچون تأسیس و حمایت از گروهکهای تروریستی در منطقه و با هدف فرود آوردن ضربه سنگین به جبههی مقاومت، هیچگاه معتقد به صلح و امنیت نبودهاند و این زیادهخواهی و جلوگیری از جنگطلبی آنان، راهی به جز پاسخ قاطعانه نمیطلبد.
بدون شک دشمن برای آنکه قدرت پوشالی خود را حفظ کند، دست به هر جنایت کوچک و بزرگی خواهد زد تا روایتی عزتمندانه از خود بسازد. این طبیعت رژیم و جامعهای است که روزبهروز بر انزوایش افزوده میشود. در این میان باید متوجه بود که این چهرهسازیها از سوی دشمن نه تنها نشان دهندهی قدرت او نیست بلکه خود روایتگر نابودی آن است، اما معالاسف عدهای هنوز به این روایتهای دروغین باور دارند چراکه ذهنشان معطوف به خواست غربیها و کمک گرفتن از جامعهی جهانی برای ظلمی است که خود با سکوتشان آن را رقم زده اند.