یادداشت؛

خون‌بازی روی صحنه

‌داستان‌نویسان معتقدند، برای آنکه بازیگران در نقش خود موفق شوند، بایداز تیپ به شخصیت برسند. واضح است، داستان جدیدی که برای امت بعد از نبی نوشته می‌شد، نقش جدید و صحنه‌پردازی‌های جدید می‌خواست. از یکسو باید خانه‌ها مجلل می‌شدند و از سویی دیگر «خلیفه» باید، فقط در اندازه‌ یک لقب باقی ‌می‌ماند.

رحا مدیا | علی عسگری، پژوهشگر علوم اجتماعی

صحنه‌ی تئاتری را فرض کنید که بازیگران با بازی بی‌نظیر خود و نمایشنامه‌ای قوی، مخاطبانشان را مات و مبهوت دیالوگ‌ها و شخصیت‌پردازی‌های بی‌نقص خود کرده‌اند. فکر کنید در همان حال که قرار است عاشقی به معشوق خود برسد و یا قهرمان داستان پنچه در پنجه‌ی ضد‌قهرمان بیندازد، کسی از میان تماشاگران بایستد و بلند فریاد بزند: «این بازی مسخره را تمام کنید. همه‌ی حرف‌هایتان دروغ است!»

به نظر شما چه اتفاقی در صحنه می‌افتد؟ طبیعتا آن تماشاچیِ معترض، با واکنش مطلوبی از سوی دیگران مواجه نخواهد شد؛ به نحوی که اگر فریادش نتیجه بخش نباشد، مجبور به ترک سالن شده و شخصیتی منفور در نگاه عموم از خود به جای گذاشته است.

این اتفاق اما، همیشگی نیست! گاهی نمایش، صرفا تجسم یک داستان نبوده و در پس آن، تحول بزرگی به دور از دقت تماشاگران در حال رخ دادن است. تحولی که می‌تواند از غفلت مخاطبانش بهره برده تا انحرافی لاعلاج را در زیست انسانی آنها رقم بزند. مثل نمایش «بیعت با یزید» که اعضای پشت صحنه برایش زحمات زیادی کشیدند.

به نظر می‌رسید، نمایش یزید و ابن زیاد در عصری که به تعبیر «گافمن»، همگان به دنبال «ایفای نقش نمایشی» خود بودند تا بهترین اثرگذاری را داشته باشند، نمایشی واقعی برای رسیدن به جهانی بدون خدا و متکی بر امیال خودانگیخته بود. این نمایش، از یک روایت‌سازی پنهان در کوچه پس کوچه‌های مدینه آغاز شد. جایی که نویسندگان به اتفاق تصمیم گرفتند تا با تغییر نقش اصلی، مسیر داستان را به کلی عوض کنند.

‌داستان‌نویسان معتقدند، برای آنکه بازیگران در نقش خود موفق شوند، باید از تیپ به شخصیت برسند و این امر، نیازمند متناسب‌سازی دیالوگ‌ها و رفتارها با نقش است. واضح است، داستان جدیدی که برای امت بعد از نبی نوشته می‌شد، نقش جدید و صحنه‌پردازی‌های جدید می‌خواست. از یک سو باید خانه‌ها مجلل می‌شدند و از سویی دیگر «خلیفه» باید، فقط در اندازه‌ی یک لقب باقی ‌می‌ماند.

شاید اگر «کنت» در جامعه‌ی بعد از رحلت زیست می‌کرد، پوزیتویستی‌ترین‌شان را می‌یافت. جامعه‌ای که از ارزش‌گذاری واقعی فاصله گرفته بود و به تعبیر «اشپنگلر» فرهنگ را فدای ظاهرگرایی‌ها و نمادها کرد.

جامعه‌ی ظاهرگرا، تماشاگران خام‌اندیش و تک ساحتی را برای خلفای بعدی تربیت می‌کرد. افرادی که نه از عدالت فهم درستی داشتند و نه از هدایت تصویر درستی!

جامعه‌ای که از ارزش‌گذاری تهی شود، مجبور در پذیرش دو امر است؛ یا ارزش‌های غیر واقعی را بپذیرد و یا بی‌تفاوت به وقایع، سر در لاک خود فرو ‌برد. تجربه‌ی تاریخی عاشورا نشان داد که جنایت‌های رقم خورده در کربلا، به دست افرادی صورت گرفت که مغلوب روایت‌سازی‌های دروغین شدند.

منع از نقل حدیث به عنوان عنصر مهم در ارزش‌گذاری، جعل احادیث از سوی یهودیان به ظاهر مسلمان و ترویج نمادگرایی محض در گفتارشان، مقدماتی بود که سبب شد تا «خارجی» خواندن حسین بن علی(ع) با باوری عمومی از طرف مردم پیامبر دیده و پیامبر ندیده مواجه شود.

آنچه که اهمیت خطبه‌های رسواکننده‌ی زینب کبری(س) را بیش از پیش روشن می‌کند، مقابله با عناصری بود که موجب تحمیق عمومی گشته بود. عناصری که امروزه نیز در قالب‌های جدید خود با همان هدف جهان بدون خدا و سلطه‌ی امیال خودانگیخته، سعی دارند تا تکامل انسان را با بی‌اراده ساختن او از مسیر اصلی‌اش خارج سازند.

جهانی که سعی دارد تا با روایت‌سازی‌های دروغین و سوژگی انسان، داستانی کُشنده را بر روی صحنه‌ ببرد. نمایشی که سعی دارد تا با شهادت مظلومان لبنانی و فلسطینی، قصه‌ی خود را پیش ببرد.

نمایشی که باید تماشاگرانش آن را به هم بزنند!

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها