رحا مدیا | مجید ابطحی، نویسندهی حوزوی
با شوق بهسمت شوهرش آمد: «دیشب چیز عجیبی دیدم. چه دیدی؟ آمنه بنت وهب را دیدم که فرزندی به دنیا آورده، محمد! -صلی الله علیه و اله- وقتی این نوزاد به دنیا آمد میان آسمان و زمین نوری آشکار شد که نخلستانهای منطقه هجر را دیدم. شوهرش با آرامش جواب داد: سی سال منتظر باش تا برای تو هم پسری مثل او دهند، الا اینکه نبی نخواهد بود!» مثل او؟ حرف عجیبی بود، مگر مثل محمد ممکن است؟
سی سال از آن روز گذشت، مردم دور کعبه جمع شدهبودند، عدهای مشغول طواف، عدهای سرگرم صحبت. زنی را دیدند که نزدیک کعبه شد، خانهی خدا، خانهای که سالها محل عبادت مردم بود؛ برای همهشان مقدس بود، از ابراهیم نبی تا بت پرستان مکه! باردار بود، باری سنگین و ارزشمند! درد زایمان برایش سخت بود. شروع کرد به صحبت با خدا «خدایا بهحق فرزندی که در شکم دارم وضع حمل مرا آسان کن»، ناگهان کعبه شکافته شد! بانو وارد شد، دیوار بهحالت عادی برگشت! حاضران رفتند تا قفل در را باز کنند، وقتی نتوانستند فهمیدند این کار، کاری خدایی است!
سه روز آنجا بود، سه روز اعتکاف، اعتکافی در کعبه! داخل خانهی کعبه، تنها، بدون قابله؟ نه! همان که در را برایش گشودهبود قابله هم فرستادهبود! قابلههایی آسمانی! شرط ورود به خانهی مقدس الهی، طهارت بود! پس بانو در حین وضع حمل هم طهارت داشت و اعتکافش را با طهارت تمام کرد، این هم معجزهای دیگر!
سه روز بعد با نوزادی در آغوش آمد، نوزاد علی بود! آری علی! شاید خدا میخواست نشان دهد، برای رسیدن به او باید علی در میان باشد! شفافتر از این نمیتوانست نشان دهد! برای مردمی که با ماده انس گرفتهاند باید مادی و محسوس نشان داد! تنها راه این بود که خدا، علی را در بغل میگرفت و فریاد میزد: «بی علی نمیتوانید به من برسید!» همین کار را هم کرد؛ علی را در آغوش خودش به دنیا آورد!
پ. ن: عبارات «داخل گیومه» از منابع شیعه و سنی برداشت شده و مابقی قلم نویسنده است. (کافی / روضه الواعظین / مستدرک نیشابوری)