پرسش از «مولفههای قوامبخش حوزه انقلابی» متضمن پذیرفتن حالتی است که گویی در آن دیگ انقلابی شدن حوزه را بار گذاشتهایم و حالا بهسان آشپز پای اجاق، نشستهایم به صبر تا قوام یابد. اما این صبر مساوق با انفعال نیست. پس باید پرسید که چه مولفههایی را برای قوام بخشیدن به حوزهی انقلابی باید مراعات کرد تا این آش بیآنکه تهبگیرد و بوی دود، قوام لازم را بیابد؟
در پاسخ به این سوال تلاشهای زیادی صورت گرفته، با همان روشهای مرسوم، اگر نگویم کلیشهای. مثلا ذرهبین به دست میافتیم به جان کلام رهبری و با پنس از لابهلای آنها مولفههایی را شکار میکنیم در باب قوام بخشیدن به حوزه انقلابی. از تعلیم و تعلم خوب تا ضرورت تحول آموزش و مواد آموزشی تا رعایت تقوا و اخلاق و درآوردن سر از یقهی مسائل سیاسی و اجتماعی. همه حرفها و توصیهها درست، اما غالبا پراکنده و بینسبت با یک ایدهی نشسته در مرکز. گسیخته، چون دانههایی بینخ تسبیح.
لذا باید ورای همهی این توصیهها و تواصیها، یک نقشهی راه کلان باشد که گام اول این صبر بر قوامیافتگی را توضیح دهد و سپس به تصویری روشن از سایر گامها اقدام کند. من در این سطرها اگر بخواهم گام اول را محکم بردارم، چارهای جز تمسک به قرآن ندارم؛ این محکمترین دستگیره!
اگر حوزهی انقلابی یعنی آن ساختاری که همچون انبیاء ابتدا خود به بعث و برانگیختگی رسیده و سپس درصدد بعثت و انقلاب در جامعه است، لاجرم قوام این حوزه با چیزی رقم میخورد که نبوت و رسالت پیامبران را قوام میبخشید.
رجوع به اولین آیات نازل شده بر دل و جان رسول اکرم، این انقلابیترین حوزهی عنایت خدا؛ راهگشای این مسیر پرپیچ و خمِ گفتارپردازی درباره چیستی مولفههای قوامیت حوزه انقلابی است. آنجا که فرمود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» (علق/1)
در توضیح و ترجمهی آیه گفتهاند: بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد. اصلا همین عبور ساده، سوالهای ما را سخت جلوه میدهد. ورنه گام اول مسیر قوامبخشی در همین آیه نهفته است. اگر بدانیم مرز انقلابی ماندن و انقلابی نماندن، در «خلاقیت» است. به دیگر سخن، قوامبخشترین مولفه به حوزه انقلابی، «خلاقیت» است.
اما این کلیگویی نه دردی دوا میکند و نه راهی میگشاید. پس لاجرم باید پرسید: خلاقیت یعنی چه؟ در گرو چیست؟ چگونه باید تدارکش دید و از این همه گذشته، ارتباطش با آیهی مورد استناد چیست؟
اگر بخواهم نوبت را رعایت کنم و به لف و نشر مرتب یکبهیک سوالها را پیش بکشم، خلاقیت یعنی آفریدن اما نه مانند آفرینش خدا که او از «لا من شیء» میآفریند و آدم خلاق از «شیء» (ر.ک: خطبه فدکیه). این است که خداوند خالق است و مخلوقش صرفا خلّاق. چون خلّاق مادهی اولیه میخواهد و «چیز»هایی که بشود آنها را صورت داد و طرحی نو درانداخت.
خلاقیت هم در گرو مواجهه مسئلهمند است با مادهها و مایههای اولیه. یک معمار خلاق، ابتدا به طور مسئلهمند با شهر و خانه مواجه میشود و سپس برای انسانِ در شهر، طرحی میزند و شهری میآفریند. ما به این مواجهه مسئلهمند میگوییم: «خوانش» که متفاوت از خواندن است.
آنجا که خداوند به رسول تازه برانگیختهی خویش میگوید: «اقرأ»، یعنی خوانش کن. یعنی با انسان، با جهان و با شبکهی روابط درهم تنیدهی هستی، مواجههای مسئلهمند داشته باش. اما با اسم رب… ربّی که خلق میکند و میآفریند. گویی پیش از این نیز دیگران همه چیز را خوانش میکردند اما بر مبنای الهههای ریز و درشت قلابی و اسامی که ورای خویش حقیقتی نداشتند؛ «إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ» (نجم/23). سپس از قبال این خوانش، برای انسان و زندگی او طرح میریختند؛ مستکبرانه و استثمارگرانه!
حالا رسولِ انقلابی، باید خوانش کند، نه به نام بتها و نه به کام اربابان سلطهجو، که به اسم ربّ. خدای خالق و آفریننده. باید با انسان و جهان و روابط موجود مواجههای مسئلهمند داشته باشد. خوانشی عمیق از ظاهری انیق! این خوانش است که رسول را به طرح و برنامه میرساند. به خلاقیتی که اگر چه بدیع است اما بدعت نیست چون بر محور اسم ربّ میگردد. خِرَدی تحولی است نه مغزی ارتجاعی.
از این رو فرمود: «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحی/11) ای رسول! به واسطه آنکه طرح و برنامهای (نعمتی) داری، اکنون میتوانی ایجاد کنی و بیافرینی. چون احداث و تحدیث، یعنی ساختن و پرداختن امری نو. تئوریها و نظریههایی بیاوری که پیش از این نبوده است چون خوانش و قرائت بر مبنای اسم ربّ و خالق نبوده است.
اگر بخواهیم حرف را از آسمان به زمین تنزل دهیم، میشود تاریخیتر سخن گفت که هرگز در میان ادوار 1400سال گذشته، روزگاری نبوده که حکومت در شکل و شمایل «جمهوری اسلامی» یا همان «مردمسالاری دینی» به ظهور رسیده باشد. اگر جمهوریها و مردمسالاریها بودهاند، اسلام و دینش را بُریدهاند و اگر حکومت دینی و اسلامی بوده، مردم به معنای «ناس» در آن صاحب اراده و تصمیم نبوده و بر سرنوشت خویش حاکم نگشتهاند.
در این شکل نو و بدیع حکومت که خود محصول «خوانش» فقیهانه و مفسرانهی امام خمینی از مسائل انسان امروز است، ما با صدها مسئلهی دیگر مواجهیم که ضرورت «خوانش» انسان و اسلام را به نحو مسئلهمند اثبات میکند. البته و صدالبته خوانشی که به آفرینش هم برسد.
ناگفته پیداست که اگرچه باب این خلاقیت با قائل شدن به پویایی دین باز است اما مبادا این عرصه بیدر و پیکر پنداشته شود که با هر روشی و به هر قصد و غایتی، بگوییم و ببافیم و آنچه متولد کردهایم را به اسم «خلاقیت» سند بزنیم. روشن است که ابداع بر مبنای اسم ربّ مدنظر است نه بدعتهای بر محور هوای نفس.
درنتیجه انقلابی ماندن حوزه و به تعبیر دیگر قوام حوزه انقلابی، در گرو «خلاقیت» است و این یکی در گرو یافتن چندوچون «خوانش» انسان و اسلام است به هدف آفرینش. یعنی قرائتی نائل آمده به تحدیث. ورنه صرفا با زیاد کردن آتش زیر این دیگ به بار نشسته، دوز انقلابیگری آن بالا نمیرود. ته میگیرد و سر میرود و این همان سوخت و سوز است و «ریزش». مبادا نامش را بگذاریم قوامیافتگی و پختگی. حتما مستحضرید، آن آبی که طی سالیان گذشته به شکم آش حوزه بستهاند، قوام یافتن را به تاخیر میاندازد و این تاخیر نباید با تعجیل و زیاد کردن شتابزدهی آتش جبران شود. قوامیافتگی، تدریجی حاصل میشود و این، صبر میخواهد و میگویم صبر نه انفعال. صبر هم از ربّ برمیآید و مربّی. ناگزیرم از سربسته گفتن و تفصیل این همه و پاسخ به سوال «چگونه باید خوانش کرد؟» را حواله میدهم به روز مبادای دیگری. لکن در این بضاعت اندک، روشن کردیم گام اول در قوامبخشی به حوزه انقلابی، «خوانش» و مواجهه مسئلهمند با انسان و اسلام است برای «خلاقیت».