یادداشت؛

نقدی بر گفتمان رادیکال و شتاب‌زده

گفتمان شتاب‌زده، که معمولاً بر پایه قرائت‌های سطحی و غیرعلمی از مفاهیم دینی و انقلابی بنا می‌شود، به‌طرز آشکاری از استراتژی‌های «کلان‌نگر» و «مدبرانه» فاصله می‌گیرد. این جریان، با تأکید غیرعقلانی بر ضرورت «سرعت و فوریت» در تصمیم‌گیری‌ها، اصول بنیادین حکمرانی و دیپلماسی را قربانی مصلحت‌های آنی می‌کند.

رحا مدیا | سجاد انجم‌شعاع، محمدعرفان‌ خانی

مقاومت و سازش به‌مثابه دو مقوله بنیادین، همواره در بستر انقلاب اسلامی و تحولات ژئوپلیتیک آن نقش برجسته‌ای ایفا کرده و محل تأمل اندیشمندان و رهبران بوده است. این پرسمان کلیدی، در چارچوب گفتمان‌های سه‌گانه‌ای تبلور یافته که هر یک با پیامدهای استراتژیک متفاوت، مسیر تحولات تاریخی و سیاسی انقلاب را ترسیم کرده‌اند.

گفتمان شتاب‌زده، که معمولاً بر پایه قرائت‌های سطحی و غیرعلمی از مفاهیم دینی و انقلابی بنا می‌شود، به‌طرز آشکاری از استراتژی‌های «کلان‌نگر» و «مدبرانه» فاصله می‌گیرد. این جریان، با تأکید غیرعقلانی بر ضرورت «سرعت و فوریت» در تصمیم‌گیری‌ها، اصول بنیادین حکمرانی و دیپلماسی را قربانی مصلحت‌های آنی می‌کند. تاریخ بارها نشان داده که چنین جریاناتی با نادیده گرفتن سازوکارهای علمی و دیپلماتیک، به جای تمرکز بر شالوده‌های فکری و کلان‌نگری در صحنه بین‌المللی، درگیر در سیاست‌های هیجانی و غیرمؤثر شده‌اند.

تأکید این جریان بر اقدام‌های سریع و افراطی، در شرایطی که نظام بین‌الملل بر مبنای بازی‌های استراتژیک، تعادل قوا و دیپلماسی چندجانبه عمل می‌کند، کشور را به مسیری مخاطره‌آمیز سوق می‌دهد. این رفتارهای ناپخته و بدون پشتوانه، نه‌تنها به تقویت موقعیت داخلی و خارجی کمک نمی‌کند، بلکه به افزایش انزوای بین‌المللی و تقلیل اعتبار در عرصه‌های جهانی منجر می‌شود. این جریان با تحلیل‌های غیرعلمی و تندروانه، از پیچیدگی‌های

دیپلماسی بین‌المللی غافل شده و به‌جای بهره‌گیری از استراتژی‌های هوشمندانه، به اتخاذ تصمیمات «آنی و زودگذر» می‌پردازد.

نمونه دیگر این تفکر را می‌توان در رفتارهای نابخردانهٔ برخی مشاهده کرد که با توسل به خشونت‌های کلامی و فیزیکی، به‌جای تقویت وحدت ملی و همبستگی سیاسی، باعث تفرقه و ایجاد تنش‌های داخلی می‌شوند و هنوز که هنوزه تفرقه انتخابی را داغ می‌کنند!

پس از تبیین ضرورت پرهیز از افیون شتاب‌زدگی این تفکرات، اکنون لازم است پیرامون تفکیک ایدئولوژی این‌ گفتمان با “اصالت گفتمان سیاسی انقلاب” سخن بگوییم. از آنجا ‘جریان رادیکال’ جایگاه مهمی در پیشینه تحولات سیاسی ایران داشته، سوابق تاریخی می تواند به خوبی پرده از بطلان رادیکالیسم ایرانی بردارد. به عنوان نمونه به ارزیابی دو مورد از عملکرد رادیکال‌ها در مقاطع سیاسی حساس ایران می پردازیم:

 انقلاب۵۷ و مصائب پارادوکس مارکسیسم اسلامی

ظهور جنبش چپ رادیکال در ایران برخلاف سایر جنبش‌های جهانی چپ‌، همواره شعار حرکت مبارزانه در جهت مذهب رایج را در قالب آثاری نظری چون ابوذر سوسیالیست خداپرست شریعتی و اقتصاد توحیدی بنی‌صدر سر می‌داد تا جایی که امام هنگام ملاقات با مجاهدین خلق به عنوان شاخص‌ترین جریان چپ اسلامی تاریخ، از میزان تسلط آنان به نهج‌البلاغه اظهار تحیّر کرد. البته که در میدان عمل هرچه زدند به در بسته خوردند همانگونه که تئوریسین مشهور مجاهدین خلق گفت: هر چه اندیشه خود را با اسلام همسو می کردیم، از سوی دیگری تضاد بیشتری پیش می‌آمد.

گرچه حتی ظاهراً به نظر می‌رسید مجاهدین خلق در روند پیروزی انقلاب پیرو همیشگی خط امام و اصالت ایدئولوژی انقلاب بودند اما در همان روزهای ابتدایی ترکیبِ «مواضع معتدل انقلاب» و «مواضع افراطی مارکسیسم» نیز شواهد انحراف ناشی از افراط در آنان کاملاً محسوس بود.

ابتدا از فرمان عدم فعالیت مسلحانه امام سرپیچی می‌کردند؛ بعدها افراطی‌گری اختلافات عمیق‌تری ایجاد کرد و در نتیجه حاضر به پذیرش حق تعیین حاکمیت توسط جمهوریت نشدند و روحیه رادیکالیسم سیاسی سبب شد تا حق حاکمیت سیاسی انقلاب را منحصر در جریان خود بدانند و تحمل تعامل با دیگر احزاب سیاسی را نداشته باشند.

در نهایت مصیبت عظمای افراط‌ گرایی‌ سیاسی کار را به جایی رساند که به نام نجات خلق ایران، از هر اقدامی علیه منافع ایران دریغ نکردند.

چه آنجا که به منظور سرنگونی انقلاب، به کشتار مردم بی‌گناه پرداختند و چه آنجا که سرمایه‌های بی‌بدیل عرصه سیاسی ایران از بهشتی تا رجایی را یک به یک ترور کرده و پس از ناکامی مجدد در براندازی جمهوری اسلامی به همکاری با رژیم بعث عراق مشغول شدند.

اوج فاجعه زمانی بود که هر چه در توان داشتند برای نوکری صدام گذاشتند و نهایتا آورده ای جز انحطاط درونی خود نیز نداشتند اما همین‌ها حاضر به قبول حاکمیت جمهور مردم و انجام اقدامات انقلابی و ملی ذیل آن نشدند.
لذا بود که به جای دستیابی به افتخارات ماندگار خادمان ملتی چون رجایی و باهنر، به ننگ پاک نشدنی خیانت علیه مرز و بوم رسیدند.

امواج سازش‌گرانه دهه‌۹۰ و فقدان تاکتیک روشنگری

هیچ مقطعی در تاریخ انقلاب به اندازه دهه۹۰، صحبت سازش‌گری از درون حاکمیت انقلاب به میان نیامده بود. حتی فشارهای بزرگی همچون نامه جام زهر و تحصن مجلس ششم هم نتوانسته بود اراده نظام مبنی بر حفظ مستحکم اصول و آرمان های انقلاب را تغییر دهد. یعنی کماکان رهبر انقلاب در دوره خاتمی نیز صراحتاً اصل مذاکره با دشمن انکارناپذیری چون امریکا را کاملا مردود می دانست.

اما «ضعف تبیینی بدنه انقلابی» در طول سالیان متمادی کارا را به جایی رساند که رهبری به رغم اظهار ناامیدی از «برجام»، دربرابر خواست غرب گرایان و حامیان عمومی آنان سر خم کرد. چرا که می‌دانست نه انقلابیون توان روشنگری منشأ عقلانی مرزبندی او در قبال دشمنان را دارند و نه شر غربگرایی و سازش‌گری بدون یک تجربه تلخ تاریخی مانند برجام، دست از سر ملّت ایران بر می‌دارد.

«جریان حزب‌اللهی‌نما» اما در مقابل به جای جبران خطای راهبردی و تبیینی گذشته خود، دست به اقدامات‌ افراطی و خشونت آمیز زد. اقداماتی که نه تنها فشار گسترده عمومی مبنی بر مذاکره با آمریکا را کاهش نداد؛ بلکه جلوه انقلابی‌گری را در اذهان عمومی بار دیگر جاهلانه و جنگ طلبانه نشان داد.

مصادیق این اقدامات حمله افراد به ظاهر انقلابی به سفارت انگلیس و عربستان و تسخیر آن خارج از چارچوب قانون و اقتضائات دیپلماسی بود.

به عبارتی دیگر بخشی از جریان مشکوک به نام جبهه انقلاب به جای تبیین عقلانیت منطق دیپلماسی گفتمان سیاسی انقلاب، آن را خشن، متعارض با منافع ملی و افراطی معرفی کرد.

ناگوار باید گفت که بخشی از مردم اقدام غیرعقلایی از برخی مدیران و کنشگران به ظاهر انقلابی در عرصه روابط بین الملل و مواجهه با استکبار را به پای نظام سیاسی و ایدئولوژی انقلاب اسلامی می‌نویسند.

فارغ از آنکه «مواضع افراطیون» کجا و «مواضع عقلانی نظام سیاسی» کجا!؟ معضلی که همواره تأکید رهبر انقلاب اسلامی بر رفع آن بیشتر می‌شود. گاهی از فرمان جهاد تبیین به عنوان واجب فوری یاد می‌کنند و گاهی از ضرورت تبیین عمومی منطق دیپلماسی انقلاب سخن به میان می‌آورند.

یادداشت‌های رحا را اینجا بخوانید

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها