متغیرهایی که می‌تواند بر انتخاب درست مردم تاثرگذاری کند؛

چگونه به مردم در انتخاب اصلح کمک کنیم؟

مهدی جمشیدی گفت: آقای جلیلی دروغ نمی‌گوید. ممکن است بگویید مگر دروغ نگفتن این‌قدر ارزش دارد؟ بله، این امر در ده‌ساله اخیر یکی از فضائل سیاسی شده‌است، او یک سیاستمدار صادق است و دروغ نمی‌گوید، همان است که می‌نمایاند نه چیز دیگر و هیچ نقابی بر چهره ندارد. این شاخصه این‌قدر کیمیا شده که جزء اولین متغیرهایی است که می‌شود به آن اشاره کرد.

به گزارش رحا مدیا، به‌منسبت انتخابات ریاست جمهوری، مدرسه اندیشه‌ورز رحا گفت‌وگویی ترتیب داده با حضور آقای دکتر مهدی جمشیدی، عضو گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی و در آن به تحلیل اوضاع انتخابات و روش تاثیرگذاری برای انتخاب اصلح از سمت مردم پرداخته است.

 

در ابتدای عرائضم تشکر می‌کنم بابت زمانی که در اختیار بنده قرار داده‌شده‌است. من در باب انتخابات و کاری که باید در جریان جبهه انقلاب، ناظر به آقای جلیلی صورت بگیرد، دقایقی را خدمت دوستان خواهم بود. این را هم باید اضافه کنم که بنده صرفاً مواضع و تحلیل شخصی خودم را بیان می‌کنم که مواضع رسمی نیست.

 

سؤال اصلی در این خصوص این است که درباره آقای جلیلی به مردم چه باید گفت و چگونه باید گفت؟ به نظر من؛ ما در باب انتخابات حداقل سه دسته مخاطب داریم: یک‌دسته، طرفداران سایر نامزدهای جبهه انقلاب هستند که اکثریت آن‌ها (حداقل هفتاد درصد) به‌سمت آقای جلیلی سرازیر شده یا می‌شوند. فکر نمی‌کنم در تحقق این امر تردیدی وجود داشته‌باشد.

 

* یعنی شما معتقد هستید که هفتاد درصد رأی‌دهندگان به جناب آقای قالیباف و آقای قاضی زاده هاشمی و آقای زاکانی به آقای جلیلی رأی خواهند داد؟

بله. البته باید عرض کنم در درصد باقی مانده از این طیف رأی‌دهندگان، ممکن است مقداری سوءتفاهم وجود داشته‌باشد که به‌نظر می‌رسد آن را با گفت‌وگو می‌توان حل کرد. همین لایه، نقدترین لایه‌ای است که برای گفت‌وگو می‌شود به سراغ آن رفت؛ زیرا نخست لازم نیست دعوت به مشارکت شود بلکه خودش مشارکت داشته و جزء چهل درصد آمده پای کار است. به‌علاوه لازم نیست این لایه برای پیوستن به جبهه انقلاب دعوت شود، چون در جبهه انقلاب هست. تنها یک کار سومی باید انجام داد و آن تغییر نامزد است و کاری بیش از این نیاز نیست.

لایه دوم لایه‌ای است که رأی نمی‌دهد؛ البته به‌دلایل مختلف. سی‌درصد از همین لایه به‌دلیل مشکلات معیشتی حاضر نیستند در انتخابات شرکت کنند. از آنجا که این افراد بیشتر مبتنی بر معیشت رأی می‌دهند، گفت‌وگو کردن با این‌ها بسیار بسیار مؤثر است. ما حدود سی درصد هم قشر ساکت در انتخابات داشته‌ایم و داریم که در حال حاضر بیشتر هم شده‌است. منتها نباید تصور کنیم اگر این سی درصد در انتخابات شرکت نمی‌کنند ضدیت با نظام دارند یا بنابر یک امر ایدئولوژیک شرکت نکرده‌اند.

بنده در یادداشتی بیان کرده‌ام که اگر این سی درصدی که دغدغه معیشت دارند به آن چهل درصد حاضر در میدان اضافه شود؛ ما به حدود هفتاد درصد مشارکت در انتخابات می‌رسیم. البته طبیعی است که ما نتوانیم همه این سی درصد را بسیج کرده و در انتخابات شرکت بدهیم؛ اما به نظر می‌رسد که بخش عمده‌ای از این‌ها را می‌توان جذب کرد. در این خصوص باید در این رابطه سخن گفته شود که آقای جلیلی نماینده واقعی شما می‌تواند باشد. بنده دلایلم را در این باب در ادامه می‌گویم. اکنون صرفاً در حال لایه‌شناسی هستم.

لایه سوم هم کسانی هستند که به آقای پزکشیان رأی داده‌اند یا می‌خواهد بدهند. خود این‌ها چهار دسته هستند:

1) قومیت‌ها مثل ترک و کرد، که به‌نظر می‌رسد گفت‌وگو با این‌ها هم به‌شدت مؤثر است، زیرا رأی این‌ها ناشی از تعصب است نه ناشی از امر سیاسی و امر سیاسی در آن هیچ دخالتی ندارد. در این خصوص لازم است افرادی از درون خود این اقوام برانگیخته شوند و بگویند رأی قومیتی دادن هرگز عاقلانه نیست. هیچ انتخاب سیاسی که مبتنی بر تفاوت‌های قومی باشد، درست نیست. در باب چنین امر خطیری باید ملی رأی داد. پس در اینجا گفت‌وگو در سطح قومیت‌ها مطرح است.

2) اهل‌سنت. متأسفانه جریان اصلاحات دهه‌ها است که یاد گرفته در زمان انتخابات به این‌ها وعده دهد و از طریق وعده‌پراکنی تلاش می‌کند، شکاف مذهبی را تشدید کند. به‌نظر می‌رسد سخنی که باید به این‌ها گفته شود این است که از شما استفاده ابزاری می‌شود و یک سلسله شعارهای انتخاباتی در موسم انتخابات به شما داده‌می‌شود و بعد هم به‌راحتی فراموش می‌شود. یعنی تأکید بر این نکته که جریان اصلاحات از صداقت انتخاباتی تهی هستند.

3) خود اصلاح‌طلبان رأی‌دهنده به آقای پزشکیان. در این خصوص من توصیه می‌کنم هیچ سخنی به این‌ها گفته نشود؛ زیرا گفت‌وگوی با جماعت اصلاح‌طلب واقعاً در حکم وقت تلف کردن است. البته بنده عرض می‌کنم اصلاً این‌طور نیست آن ده میلیون و پانصدهزارنفری که به آقای پزشکیان رأی دادند؛ همگی اصلاح‌طلب باشند، بلکه می‌گویم این‌ها چهار لایه هستند و تنها یک لایه از آن‌ها اصلاح طلب هستند که به‌نظر می‌رسد اصلاً نباید روی آن‌ها حساب باز کرد. همین نقشه‌هایی هم که در باب مناطق انتخاباتی منتشر شده، نشان‌می‌دهد در غرب کشور فضا قومیتی است، در منطقه سیستان، گرگان و گلستان مسأله مذهبی مطرح است و جالب است که حتی در تهران و کرج هم رأی پزشکیان بالاتر است! در اینجا به همان لایه سوم می‌رسیم که خاستگاه اصلاح‌طلبی دارد و با جماعت اصلاح طلب هم نمی‌شود گفت‌وگو کرد.

4) توده بسیطی هستند که جزء هیچ‌کدام از سه دسته قبلی نیستند. یعنی قومیت‌اندیش نیستند، اهل‌سنت نیستند، اصلاح‌طلب هم نیستند؛ بلکه کسانی هستند که گمان می‌کنند آقای پزشکیان، آدم صالح و سالمی است چون شورای نگهبان او را تأیید کرده است، از رهبر انقلاب هم که سخن می‌گوید، ساده‌زیست هم که هست، کت احمدی‌نژادی هم می‌پوشد و قابل‌فهم هم سخن می‌گوید؛ پس چرا به او رأی ندهیم؟! اصلاً دلیلی ندارد که به او رأی ندهیم؟! به‌همین خاطر این‌ها را توده بسیط عرض کردم. این‌ها آقای پزشکیان را از متن بیرون می‌کشند و می‌خواهند او را گسسته از متن تحلیل کنند. این‌ها نمی‌بینند که پشت‌سر او طبقه‌ای از اشراف و سیاست‌بازان وجود دارد! درواقع باید به این‌ها ثابت کرد که آقای پزشکیان یک سکه تقلبی است و نمی‌تواند نماینده خواسته‌ها و اراده تاریخی آنها باشد.

* این تقسیم‌بندی چهارگانه در باب حامیان یا رأی‌دهندگانِ حدود ده میلیون و پانصد هزار نفر آقای پزشکیان خوب است و در ارائه تحلیل به ما کمک می‌کند. آیا می‌توانیم در قبال این چهار دسته عدد بدهیم، مثلاً بگوییم این دو میلیون است این دیگری پنج میلیون؟ اگر دیده باشید خود خانم آذر منصوری گفت ما طبق همه پیش‌بینی‌مان فکر می‌کردیم 5-6 میلیون رأی داریم و اصلاً گمان نمی‌کردیم ده میلیون و پانصد هزار رأی داشته‌باشیم! آیا شما می‌توانید برای هر یک از این طیف‌های چهارگانه‌ای که شمردید یک آماری جامعه‌شناسی عددی ارائه دهید؟

نه نمی‌شود عدد گفت. در اصل هنوز این شکاف این‌طور تقسیم‌بندی نشده است و به‌نظر می‌رسد عدد اگر هم کسی عدد بگوید، دقیق نیست؛ چون با اینکه تفکیک، تفکیک دقیقی است اما هنوز عددی نداریم که بتواند از آن حکایت کند. در مجموع حاصل انتخابات در دور اول و آن توزیع جغرافیایی نشان داد که وزن هر کدام چقدر می‌تواند باشد که عمدتاً از روی چهار شکاف، مخصوصاً بر سه شکاف اصلی ایستاده‌است.

مطلب دوم این است که جریان اصلاحات و اعتدال دو فرضیه داشت: فرضیه اول اینکه؛ ما ممکن است بتوانیم موج اجتماعی ایجاد کنیم؛ مثلاً آنچه در سال 76 اتفاق افتاد (انتخاب فرد با فاصله رأی بسیار زیاد از دیگران) را احتمالاً بتوانیم تکرار کنیم. برای تحقق این امر هم سه شوک هم طراحی کرده‌بودند: 1) در خصوص خود آقای پزشکیان معتقد بودند او از نظر فن خطابه و بیان و زبان قدر و توانمند است و در گفت‌وگوها و مناظرات از پس سایرین برمی‌آید. این امر خیلی تحقق پیدا نکرد؛ نه رأی او را بالا برد و نه موج ایجاد نکرد. 2) حضور آقای ظریف که از چند روز پیش از تبلیغات انتخابات آغاز شده و همچنان هم ادامه دارد. او هم قادر به موج‌سازی نشد، هر چند افزایش را موجب شد. 3) حضور آقای خاتمی که یک مقداری توانست رأی آقای پزشکیان را بالا ببرد. این سه شوک وارد شد تا جریان اصلاحات بتواند موج اجتماعی ایجاد کند، که نتوانست.

فرضیه دوم پیروزی با فاصله بسیار کم بود؛ یعنی همان تجربه آقای روحانی که مثلاً با اختلاف دویست تا پانصد هزار رأی فرد رئیس‌جمهور شود. احتمال تحقق این مورد برای این‌ها بیشتر است و اکنون به‌صورت عمده دارند روی همین کار می‌کنند. حال که آنان امکان موج‌سازی اجتماعی نداشته‌اند، آقای پزشکیان ظرفیت لازم را نداشته و آقایان خاتمی و ظریف هم قدرت مورد توقع برای بسیج اجتماعی ایجاد نکردند، سازمان رأی در جریان اصلاحات فروپاشیده است و ارتباط این‌ها با بدنه قطع‌شده است و بیش از این قدرت رأی‌سازی ندارند. پس برای اینکه با فاصله اندکی پیش بروند تئوری دارند و تئوری‌شان هم این است که باید روی گسل‌ها و شکاف‌ها نشست و آن‌ها را تشدید کرد از جمله: 1) گسل قومی که می‌بینید مرتب آقای پزشکیان دارد آن را تحریک می‌کند. 2) گسل مذهبی که در مناظره دیشب جزء اولین نکاتی که گفت، بود. 3) گسل سیاسی.

آدم‌هایی که پشت‌سر او هستند می‌گویند او امتداد دولت آقای خاتمی است. یعنی همان کاری که روحانی انجام داد و متصل به آقایان هاشمی و خاتمی و میرحسین شد. این یعنی تمام ظرفیت آنها، جریان‌های سیاسی را به صحنه آوردن و گسل فرهنگی ایجاد کردن است. گسل فرهنگی عبارت است از همین بحث حجاب و فیلترینگ و این‌ها. ببینید آقای پزشکیان دو بازوی عمده به صحنه آورد: یک بازوی فرهنگی آذری جهرمی و یک بازوی معیشتی سیاست خارجه ظریف. این یعنی این دو نفر موتور محرک و مولد رأی برای آقای پزشکیان بشوند.

تاکتیک دیگرشان هم ساختن هیولای هولناک از آقای جلیلی است که این کار را در گذشته و دوره‌های غیر انتخاباتی هم انجام داده‌اند و به‌شدت در این قصه توانمند هستند! آخرین جملاتی که آقای پزشکیان دیشب از روی کاغذ خواند دوسویه داشت: یک‌سویه آن ستایش خودش و دعوت به‌خودش بود و یک‌سوی دیگر آن دیوی بود که از آقای جلیلی ساخته‌بود! این را دارند دنبال می‌کنند و می‌خواهند در ذهن مردم گره بزنند به اینکه اگر آقای جلیلی بیاید مثلاً دلار به سقف خواهد چسبید! جنگ رخ خواهد داد! عمده راهکار آن‌ها همین است. آنها خلأ جذابیتشان را از این طریق دارند جبران می‌کنند.

ما می‌توانیم در گفت‌وگوی با مردم بر روی چند متغیر کار کنیم؛ می‌توانیم از طریق این سازوکارها وارد شویم:

1) اینکه آقای جلیلی دروغ نمی‌گوید. ممکن است بگویید مگر دروغ نگفتن این‌قدر ارزش دارد؟ بله، این امر در ده‌ساله اخیر یکی از فضائل سیاسی شده‌است، این‌قدر که نقیض آن را دیده‌اند. او یک سیاستمدار صادق و روراست است، دروغ نمی‌گوید، اهل تزویر نیست، اخلاقی است، متقی است، اسیر تناقض نیست، همان است که می‌نمایاند نه چیز دیگر و هیچ نقابی بر چهره ندارد. بنابراین شما می‌توانید به حرف او تکیه کنید. این نکته بسیار مهمی است. این شاخصه این‌قدر کیمیا شده که جزء اولین متغیرهایی است که می‌شود به آن اشاره کرد.

2) آقای جلیلی برآیند هیچ جناح و جریان و حزبی نیست، لذا کسی نمی‌تواند او را مدیریت کند. این‌طور نیست مثل آقای پزشکیان که از بیرون هدایت و مدیریت شود. آقای پزشکیان می‌گوید من به‌جایی ربطی ندارم، اما مگر آدم‌ها واقعاً همان‌که می‌گویند هستند؟ نه این‌طور نیست. آقای جلیلی خودش است. ما با خودش طرف هستیم، او مدیریت نمی‌شود و ذیل هیچ حزب و جریانی نیست، نگاه حزبی و جریانی و وابسته ندارد. او اگر در انتخابات برنده شود، وام‌دار هیچ‌کس نیست و حتی کمک‌های مردمی هم که می‌گیرد می‌گوید کمک‌هایی که انجام می‌دهید هیچ حقی برای شما ایجاد نمی‌کند. این یعنی او نه فقط با جریان‌های سیاسی، بلکه حتی با مردم هم تعارف ندارد.

3) آقای جلیلی نقشه راه و برنامه دارد که بسیار مهم است. او یک دهه نشسته و فکر کرده؛ نه صرفاً نشسته و فکر کرده، بلکه در میدان بوده است. او در رابطه دیالکتیک بین ذهن و عین و نظر و عمل به برنامه رسیده است. اینکه آقای پزشکیان می‌گوید سیاست‌های کلی نظام وجود دارد یا نمی‌دانم برنامه هفتم وجود دارد؛ اما در برنامه هفتم که نحوه اجرا نیامده‌است! راهکار و عملیات نیامده‌است! محقق کردن آن اهداف را در اختیار دولت‌هاست. بنابراین اینجا برنامه معنا پیدا می‌کند. لذا شما در دولت‌ها تفاوت می‌بینید، یعنی جزئیاتی وجود دارد که به‌دست دولت‌هاست.

4) آقای جلیلی تیم و گروه و آدم دارد. یعنی این‌طور نیست فقط یک برنامه خوب در اختیار دارد نه، با آدم‌ها و جماعت کارشناس هم در ارتباط بوده است و یک مجموعه انسانی پایه دارد؛ البته نه بسته و نه تمام‌عیار و نه تمام‌شده. ببینید گاهی فرد فقط فکر ندارد و به میدان هم می‌رود. گاهی هم متناسب با آن فکر میدانی پخته، آدم‌هایی را هم پیدا می‌کند. چنین فردی کارگزار برای برنامه دارد. او آدم‌های خودش را شناسایی کرده و یک جریان انسانی و یک مجموعه انسانی شکل داده است. این‌طور نیست که مثل آقای پزشکیان بخواهد از دو دولت خاتمی و روحانی (که کارنامه آن‌ها مشخص است و منفی است) آدم بگیرد و آن‌ها را به‌صحنه بیاورد. این خصوصیات را دقیقاً آقای جلیلی در حد اعلاء دارد. او می‌رود و بین مردم می‌نشیند. باید به مردم گفت؛ مطمئن باشید! بعد از ریاست جمهوری دوباره او را خواهید دید، بلکه بارها او را خواهید دید مثل مرحوم شهید رئیسی. به هر حال آقای پزشکیان این‌طور نیست.

5) خصوصیت پایانی، عدالت است. دوستان آنچه مزیت نسبی اصلی آقای جلیلی است، بحث عدالت و معیشت است و ما در گفت‌وگوی با مردم باید بر آن تأکید کنیم (ذائقه مردم هم همین است). گره اصلی و عمده در جامعه بحث معیشت، ضدیت با تبعیض، طلب عدالت و خواستن گشایش اقتصادی است. باید به مردم گفت کسی که می‌تواند این گره‌ها را باز کند آقای جلیلی است. او ضد تبعیض است و در ستادش هیچ رانت‌خوار و ویژه‌کاری وجود دارد. در ستاد او طبقه اشراف و اصحاب پیوند قدرت و ثروت وجود ندارد. هم خودش ساده‌زیست است، هم برای اطرافیانش رانت‌خواری و رانت‌سازی نکرده است و هم نسبت به رانت واکنش منفی نشان‌می‌دهد. بله، آقای جلیلی کاملاً دگم و جزمی و بسته و قطعی‌اندیش است اما نسبت به بیت‌المال و فساد نه نسبت به عامه مردم.

* بفرمایید نگاه گفتمانی ما چه باید باشد؟ روی صداقت آقای جلیلی مانور بدهیم یا ناکارآمدی جبهه لیبرال؟ اصلاً چطور می‌شود اشخاص مربوط به چهار دسته‌ای که در باب رأی‌دهندگان به آقای پزشکیان تقسیم‌بندی کردید را قانع کرد؟

عمده عاملی که باید روی آن تأکید کرد و آن را به‌صورت جدی نسبت به مردم مطرح کرد، همان حال و هوای جامعه است که اکنون ذائقه اجتماعی معطوف به مسأله عدالت و معیشت است. باید گفت آقای جلیلی گره‌گشاست. آقای جلیلی صدای محرومان و طبقه فرودست است، صدای طبقه‌ای است که در معیشت روزمره خودشان درمانده‌اند. در مقابل هیولاسازی اصلاح‌طلبان؛ باید بگوییم آقای جلیلی مرد امکان‌ها و گشایش اقتصادی است. او هم برنامه دارد، هم میدان‌نشین است، هم ساده‌زیست است، هم تیم دارد، هم این برنامه را تکه‌تکه به دولت ارائه داده و آزموده‌است. این‌طور نیست که آقای جلیلی هیچ تجربه‌ای نداشته‌باشد. او در زمینه ضدیت با فساد تجربه دارد، پرونده دارد، خودش را نشان داده و ظهور پیدا کرده است. کشور در شرایطی است که باید او را در اختیار آدمی قرار داد که طرح و نقشه راه دارای قابلیت اجرا دارد، تحرک مردمی دارد و دغدغه اصلی او عدالت است نه کسی که حتی نسبت به ستاد خودش نمی‌تواند نظارت داشته‌باشد. چنین کسی چطور می‌خواهد در دولت نظم مالی برقرار کند؟!

ما باید همان چیزهایی را به آقای جلیلی نسبت به بدهیم که اکنون مردم نسبت به نبودن آن شاکی و معترض هستند. این‌ها همه در آقای جلیلی وجود دارد. او مرد حساس نسبت به تبعیض و دست‌اندازی نسبت به بیت‌المال است. این تصویر باید از او ساخته ‌و پرداخته شود.

* اینکه ما بتوانیم آقای جلیلی را این‌طور تصویر کنیم که بله واقعاً او برنامه دارد، رویکرد دارد، سابقه ایشان هم این‌ها را نشان‌می‌دهد، اما در خصوص علت عدم مشارکت آن تعدادی که رأی نداده‌اند، همان درصدهایی که خودتان تحلیل کردید، یک مدل خستگی است، مثلاً فشارهای اقتصادی دهه نود؛ همان‌هایی که مدام خواسته‌ایم یا خواسته‌شده، یک منجی بیاید آنها را رفع کند و نشده است! حتی شهید رئیسی عزیز با همه نکات مثبت و رویکردهای درستی که داشتند و اصلاحات بنیادی که شروع کردند ولی در عمل به‌خاطر آن زمین سوخته‌ای که به ارث برده‌بودند تورم‌های سنگینی داشتند! این‌ها را چطور تحلیل می‌کنید؟ برای این‌ها چه پاسخ و چه راهکاری دارید؟ مخاطب از این چیزها خسته شده‌است! می‌گوید مگر فلانی قرار نبود بیاید و این کارها را انجام بدهد؟! چه تضمینی هست که حال این نیروی جدید شما به این نقطه برسد؟ پس ما چطور مخاطب را اقناع کنیم؟ قسمت سخت قضیه اینجا است.

دو مطلب وجود دارد: نخست به‌دلیل هشت سال تا یک دهه تعطیلی نسبی اقتصاد، ما عملاً با افول امید اجتماعی مواجه هستیم و اصلاً نباید انتظار معجزه و موج اجتماعی و یک جهش جدی داشت. یعنی خواه‌، ناخواه مشارکت پایین هست تا ما از این فضای معیشتی خارج بشویم. جامعه کشش بیشتر از این را ندارد. چنین اقتضایی ندارد. پس ما باید توقع خودمان را واقعی کنیم. ما در شرایط تاریخی عادی به‌سر نمی‌بریم. بعد از آن دهه جامعه به‌شدت زخم برداشته‌است. بنابراین حرف من معنایش این نیست که مثلاً در اثر کار تبلیغی ما آن سی‌درصدی که دغدغه معیشتی دارند، همه مشارکت کنند. شاید ما توانستیم تنها پنج درصد را بیاوریم. بنابراین من اصلاً نگاه ایدئال آرمانی ندارم. شرایط به ما چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. تا اطلاع ثانوی اوضاع همین است.

نکته دوم اینکه اما ما یک شاهد عینی در اختیار داریم که متأسفانه روایتش هم نکرده‌ایم و آن تجربه دولت شهید رئیسی است. درست است در زمان ایشان قیمت‌ها افزایش پیدا کرد، اما تورم از چه رتبه‌ای به چه رتبه‌ای رسید؟ کرونا چه شد؟ صادرات و واردات چه شد؟ و چیزهای دیگر. پس باید بگوییم در طول این سه سال هم این همه اتفاق مبارک افتاده‌است؛ درحالی‌که در آن هشت سال همه‌چیز به برجام قفل شده بود! اقتصاد شرطی شده بود! وقتی یک روندی هشت سال دنبال می‌شود به‌صورت طبیعی هشت سال هم طول می‌کشد که علاج شود. به تعبیر رهبر انقلاب شهید رئیسی توانست در سه سال ریل را تغییر بدهد. این تغییر تا حصول نتیجه قطعاً زمان می‌برد.

ما حداقل حجت داریم که بگوییم: 1) ریل تغییر کرد، پس ممکن است. 2) اگر این تغییر در سر سفره مردم خیلی نتیجه نداده، اما در حوزه زیرساخت‌ها که نتیجه داده است. شما آب و برق و گاز را دیدید به چه وضعیتی افتاده‌بودیم! کرونا را دیدید چه اتفاقی رقم می‌خورد. قضیه تسویه‌حساب نکردن با بانک‌ها و بدهکاری دولت و …! وقتی در این حد شد، ممکن است بیشتر از این هم بشود. کاری که دولت آقای روحانی که مورد حمایت آقایان خاتمی و هاشمی بود، نتوانست انجام دهد، شهید رئیسی در مدت کوتاه سه‌ساله توانست یک چرخشی ایجاد کند. من همین‌قدر را هم کافی می‌دانم. این یعنی یک روزنه و دریچه‌ای باز کردن، یک امکانی را پیش روی مخاطب قرار دادن که؛ پس می‌شود، تازه داشت یک ریل متفاوتی پهن می‌شد که این سانحه رخ داد.

* کلاً جبهه حق یا جبهه انقلاب اسلامی برای اینکه به موفقیت‌های بالاتری برسد؛ ظاهراً مبتلا به امتحانات سختی می‌شود، شرایط سخت‌تر و سخت‌تر. گاهی ناامیدی غلبه می‌کند. متأسفانه ما کمترین مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری را داشتیم! ولی اینکه آدم هیچ‌وقت نباید ناامید بشود؛ یعنی آن ادبیات دینی که پشت اندیشه یک انسان مسلمان، متمدن، آن هم با نگاه گام دومی هست می‌گوید در همان شرایط بسیار سخت یا سخت‌ترین شرایط هم هیچ‌وقت نباید امیدت را از دست بدهی. در خصوص این مفهوم یا مشکل، تحلیل و مدل امیدآفرینی شما را هم داشته‌باشیم.

برداشت من این است که ما از هر طرف که نگاه می‌کنیم چوب فقر تبیینی خودمان را می‌خوریم! به‌نظر می‌رسد من اینکه شصت درصد مشارکت نمی‌کنند به ما برمی‌گردد که با جامعه سخن نگفته‌ایم. اگر کسانی به نادرست تصور می‌کنند که آدمی مثل آقای پزشکیان می‌تواند عهده‌دار امور کشور بشود، این به‌دلیل نگفتن‌های ما است! به‌دلیل عدم روشنگری ما است! این یعنی خواص و نخبگان جریان انقلاب وظیفه خودشان را در طول سال‌های گذشته درست انجام نداده‌اند و جز اندکی، در میدان نبوده‌اند تا حقایق را بگویند. ما داریم چوب عدم صراحت‌ها و نگفتن‌ها و در لفافه گفتن‌هایمان را می‌خوریم. یک عده‌ای به آقای جلیلی انتقاد می‌کردند که چرا طی مناظرات صریح‌تر نگفتی؟! چرا تهاجمی‌تر نگفتی؟! مناظرات که محدود بود؛ اما ما در طول دهه‌های گذشته چند نفر نخبه را در جبهه انقلاب می‌شناسیم که با صراحت سخن گفته باشند؟ چطور تیغ و تیر اتهام را به‌سمت ایشان روانه می‌کنیم اما نخبگان حوزه و دانشگاه را خطاب قرار نمی‌دهیم که شما چه کردید؟ چرا در میدان نبودید؟ چرا منبر بی‌خاصیت و بی‌موضع دارید؟ چرا مرزبندی ندارید؟ حضرات تا ماه‌ها با صراحت در مورد اغتشاش سال ۱۴01 صحبت نمی‌کردند! یک منبری می‌خواست صحبت کند یک نصف خط می‌گفتند بچه‌ها خوشحال می‌شدند که به هرحال بعد از ماه‌ها یک منبری یک نصف جمله گفت! ما به این روز افتاده‌ایم! بزرگان جبهه انقلاب کوتاهی کردند. کم کاری کردند. تقریباً بعد از آقای مصباح من هیچ‌کس را نمی‌شناسم که سکان‌دار باشد، پرچم‌دار باشد، در میدان باشد. متأسفانه می‌بینید که چه اوضاع است و این باعث شد که ما در قضیه حجاب این‌طور ضعیف و عاجز و منفعل عمل کنیم و می‌بینید قصه متأسفانه رها شده‌است!

وقتی یک واقعه بزرگ‌تری مثل انتخابات رخ می‌دهد هم اوضاع همین است. رهبر انقلاب چند ماه پیش در آن سخنرانی با موضوع تبلیغ به روحانیون فرمودند که؛ اولاً وظیفه نخست شما تبلیغ است نه علم، ثانیاً تبلیغ معنایش این نیست که بیانیه‌ای بدهید. آقایان آمده‌اند بیانیه دادند ما از فلانی حمایت می‌کنیم یا نمی‌کنیم! یعنی کنشگری شما در این حد است؟! این‌طور است؟! آن زمانی که موج جریان اغتشاش برخاست کجا بودید؟! امروز اگر آقای پزشکیان رأی دارد، نان اغتشاش را می‌خورد! نان غلطی را که کرده‌است را می‌خورد! امروز ما داریم چوب ذهنیت رها شده بخش عمده‌ای از جامعه را در فضای مجازی غربی می‌خوریم. مگر رهبری نفرمود؛ پیامد این مثل حمله شیمیایی است. حمله شیمیایی فلج می‌کند. فقیر می‌کند. ذهنیت را علیل می‌کند. ذهنیت مردم این‌طور شده‌است.

یک عده‌ای می‌پرسند چطور می‌شود ده و نیم میلیون نفر بخواهند به کسی مثل آقای پزشکیان رأی بدهند یا رأی داده‌اند؟! روی چه حسابی؟! تمام حرف‌های این آدم از ابتدای تبلیغاتش یک صفحه می‌شود! این‌قدر کم‌مایه و تهی است! او حتی آداب ظاهری دیپلماتیک را هم نمی‌داند! یعنی من حتی در این فیلم‌ها دقت کردم، او پوشه‌ای که دستش هست را به‌زمین پرت می‌کند! حتی خم نمی‌شود! این آقا که اصلاً خم نمی‌شود، همین‌طور پرت می‌کند، راه رفتنش چطور است؟! واقعاً باید به‌ریش آن جماعت بی‌فکری که به او به‌عنوان نایب‌رئیس رأی داده‌بودند، خندید. ما در این شرایط هستیم.

خدا رحمت کند آقای مصباح را؛ در مورد فتنه سال 88 هم می‌گفت که نگفتیم که به این نقطه رسیدیم! علت عمده، نگفتن است. بعد از سال 77 شخص آقای مصباح وارد عرصه شد و تبیین و تبلیغ کرد و آقایان عوض اینکه پشت ایشان بیایند و کمک کنند، می‌گفتند آقای مصباح جلوتر از رهبری است! در دهه‌های بعد هم همین اتفاق افتاده‌است. آقایان چرا سخنانی که باید می‌گفتید را نگفتید؟! چرا جامعه ذهنیتش از دست ما دررفته است؟! چرا رسانه ملی آن تحرکی را که باید داشت نداشت؟ پس دوستان علت این‌است. این را هم علاج کنید. کاری نکنید که بعد از مدتی ما چشم‌باز کنیم ببینیم ذیل جمهوری اسلامی یک اقلیت اپوزیسیون شده‌ایم! یعنی از وضعیت حزب‌الله لبنان هم بدتر! بدتر به این معنی که اقلی است. البته حزب‌الله یک قدرت نظامی مقتدر و عالی است. ما دیگر یک عده آدم تندروی افراطی می‌شویم و به تعبیر رهبر انقلاب، جمهوری اسلامی هم جمهوری اسلامی تقلبی می‌شود که احیاناً یک فرد معمم هم در رأس آن هست! این‌ها همه از نگفتن و از عدم تبیین است. من در اینجا اعلام‌خطر می‌کنم! بیشتر از این پرگویی نمی‌کنم. و صلی‌الله علی‌محمد و اله الطاهرین.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

لینک کوتاه: