مشروح سخنان استاد پارسانیا؛

حوزه علمیه را در «تولید علم» محدود می‌کنند

عضو شورای انقلاب فرهنگی گفت: مسأله مهم این است که مفهوم علم و دانش اجتماعی مسلمین درست دیده شود و اگر نظریه‌ای قرار است امروز جواب دهد، باید در این بستر مطرح شود. ما با مفاهیم مدرن و پست‌مدرن، نمی‌توانیم کاری کنیم. مفاهیم پست مدرن خطرناک‌تر است و ما نباید با آنها خودمان را بازیابی کنیم.

به گزارش رسانه‌ی رحا مدیا، «نشست تحولات معاصر دانش اجتماعی در حوزه علمیه» با سخنرانی استاد حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، 27 آبان، به همت انجمن مطالعات اجتماعی حوزه با همکاری سازمان علمی و فرهنگی آستان قدس رضوی در قم برگزار شد.

مشروح سخنان استاد پارسانیا در این نشست تقدیم مخاطبان رسانه‌ی رحا می‌شود.

علم وقتی شکل می‌گیرد که یک مسأله مطرح باشد و حول آن به پاسخ‌گویی بپردازند. جامعه‌شناسی نوین بعد از رنسانس و انقلاب فرانسه، به‌علت به بحران کشیده‌شدن جامعه و مسیحیت مطرح شد و این مسائل را ریشه‌یابی کرد. «کنت» می‌گوید برای حل همین مسائل، جامعه‌شناسی را آوردیم و هدف از این علم برای این است که نظم اجتماعی پیاده شود. این نگاه پوزیتیویستی است و با این دید بیش از هزار سال ما نظریه‌ای در این زمینه نداشته‌ایم.

از منظر دیگر در جهان اسلام، مسائل جامعه‌شناسی وجود داشته و از همان ابتدای اسلام، حکومت‌ها در زمان‌های مختلفی به تحلیل، مقابله و ایجاد مسائل اجتماعی پرداخته‌اند. مثلاً آنچه بنی‌امیه برای کنترل و تئوریزه‌کردن جامعه انجام می‌دادند، قول به جبر بود. «شهرستانی» می‌گوید: «اولین کسی که قول به جبر را مستقر کرد معاویه بود».

علم اجتماعی نوین

علم اجتماعی چند بخش دارد؛ گاهی توصیف، گاهی تبیین، گاهی تجویز و بایدها و نبایدها است. البته در علوم اجتماعی جدید این سه از هم جدا می‌شد و بحث شده که آیا علم اجتماعی می‌تواند بحث ارزشی داشته‌باشد یا خیر. «کنت» که جامعه‌شناسی جدید را بیان کرد، توجه به این مسأله نداشت ولی در ادامه روند، این مسأله پیش آمد و در «حلقه وین» این مسأله مطرح شد. در «هیوم» هم این ریشه‌ها وجود دارد زیرا تجربی می‌خواهد مسائل را اثبات کند و بحث ارزشی را از علوم اجتماعی بیرون می‌اندازد.

ولی «حلقه فرانکفورت» برعکس، کار روشنفکرانه می‌کند و باید و نباید را مطرح می‌کند. اینتلکتولیتی می‌خواهد مسیر آینده را مشخص کند که این روش برای ابتدای قرن ۲۱ بود و وارد فضای علمی نمی‌شد؛ یعنی اجازه ورود به مباحث علمی را نمی‌دادند.

جهان اسلام علم را به این معنا نمی‌داند؛ نه اینکه اصلاً تجربه را کنار بگذارد؛ ولی منحصر در آن نمی‌شد. مثلاً «ابن‌سینا» در شفا به نقل از ارسطو نوشته «من فقد حسا فقد فقد علما.»

مثلاً برای شیعیان مقطع غیبت صغری و کبری بسیار حساس بود و «فارابی» در این برهه نظریه حکمت عملی را داد. گفت کسی که صاحب عقل مستفاده است دیگر در دسترس نیست و حالا جامعه باید چه کند؟! حالا این مسأله هم مطرح است که آنچه در مدینه وجود دارد، مدینه فاضله است یا فاسده و ضالّه؟ عقل یا واقعی است یا شبه‌عقل است؟ آنجا ویژگی‌های این مدینه‌ها را توصیف می‌کند.

علم اجتماعی اسلام

ولی در جهان اسلام این نبود و «اول العلم معرفة الجبار» بود که علم محسوب می‌شد. الهیات ما علم ما را بیان می‌کند و با این تعبیر علوم تجربی هم الهیات است. با این تعبیر، علم فقه هم که حامل ارزش‌ها و دستور بود، یک نوع علم اجتماعی محسوب ‌می‌شود که حکایت از درست و غلطی می‌کند. حدوداً یک سده قبل، ما انقلاب مشروطه را رقم زدیم.

آن زمان ما سیاست‌نامه داشتیم. کتبی مثل کلیله و دمنه، گلستان و… در بین ما بود که می‌خواهند ادبیاتی را در جامعه رواج دهند و در سطح فرهنگ کار می‌کردند تا بتوانند تحول و تغییر را ایجاد کنند. پس ما علم اجتماعی در حوزه‌های علمیه داشته‌ایم. ما دائماً با مسائل در ارتباط بودیم و در‌باره آنها بحث روشمند می‌کردیم. کتب «فارابی» را ببینید! کتب فقهی را نگاه کنید! همه اینها از عقل و نقل و حس استفاده کرده است.

فقه می‌گوید باید امنیت را برقرار کرد، باید عدالت را برقرار کرد «کی لاتکون دولة بین الاغنیاء»، سلامت جامعه باید حفظ شود، انفال و اموال عمومی، «اعدوا لهم مااستطعتم من قوة»، همه اینها از علوم تجربی هم استفاده کرده و اغلب‌شان در سطح حکومتی است که به‌شکل مقررات در می‌آید و زمان و مکان دارد.

حوزه در زمینه علوم اجتماعی عملیات کرده و در زمینه فرهنگ کار کرده است. علم اجتماعی مدرن هم که امروز وارد شده و اصطکاک‌هایی به وجود آورده‌است. زیرا مبنای آنها برای پدیدآوری علوم اجتماعی استعمار و استثمار بود و با ما تفاوت می‌کرد. مرحوم «کاشف‌الغطاء» مقابل این ایستاد و یا «میرزایی قمی» هم همچنین. در مقابل استعمار اینها ایستادند.

علم اجتماعی مدرن، جامعه‌شناسی‌اش موظف بود به کشورهای توسعه یافته بپردازد و آنچه به کشورهای دیگر مربوط بود، مردم‌شناسی‌اش بود آن هم برای دستیابی به پیروزی. پس ما اول با محصول دانش اجتماعی مدرن مواجه شدیم نه با خود آن و با سلطه آن ما مقابله می‌کردیم‌‌‌.

ورود علوم اجتماعی به ایران و نقش حوزه علمیه

در مقطع بعد، معرفت‌های آنان هم منتقل شد؛ آن زمان که بلشویک‌ها از شمال وارد شدند، علم اجتماعی را منتقل کردند و ما اول با معرفت جامعه‌شناسی چپ و مارکسیسم آشنا شدیم. به‌صورت آکادمیک هم بعداً از طریق سازمان برنامه وارد شدند. آن زمان که بحث توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی مطرح شد؛ که چرا کشورهای غیر غربی تمکین ندارند و انقلاب می‌کنند.

حوزه متوجه شد که این علم از جای دیگر نشأت می‌گیرد و مسأله غرب‌زدگی مطرح شد. آقای «فردید»، «آل‌احمد»، «نراقی» و سایر سنت‌گرایان مقابله‌هایی داشتند. این مقطع اول است. در آن زمان حوزه مواجه با چند چیز بود. یکی حضور مارکسیسم. پیوست فرهنگی آن را حوزه احساس کرد و برای این تقابل فرهنگی، حوزه غالباً با مسائل فلسفی مقابله کرد؛ مثلاً کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبایی. کارهای دیگر هم مانند «دکتر و پیر» انجام شد.

بعد از انقلاب به‌صورت آکادمیک با اینها مقابله شد. بحث انقلاب فرهنگی رفت و آمدی صورت داد بین اساتید حوزه و دانشگاه که مثلاً «علامه مصباح» ظرفیت علوم اسلامی را در بازخوانی اندیشه‌های غربی مطرح می‌کرد. «علامه طباطبایی» در «المیزان» ریشه‌های بحث وجود مرکب را دارد که بعداً «شهید مطهری» به آنها صورت استدلال ارائه می‌دهد و در کتاب «جامعه و تاریخ» مطرح می‌کند.

حوزه علمیه وقتی در این زمینه فعالیت می‌کند، بودجه‌ها محدود می‌شود و به او بودجه نمی‌دهند! انگار نه انگار که این هم تولید علم است. این گسل‌ها وقتی پیدا می‌شود، مانع از حرکت هستند؛ ولی حوزه کار خودش را انجام می‌دهد.

البته الان حوزه تنها نیست و بخشی از بدنه و اساتید دانشگاه هم این مطالب را دنبال می‌کنند؛ اما حجم این ادبیات بسیار سنگین است و گسل‌های سیاسی، اختناق ایجاد می‌کند. جریان کلان علم هم اهتمام درستی به حوزه ندارد. واقعاً حوزویان دست و پا می‌زنند و توجه نمی‌شود.

مسأله مهم این است که مفهوم علم و دانش اجتماعی مسلمین درست دیده شود و اگر نظریه‌ای قرار است امروز جواب دهد، باید در این بستر مطرح شود. ما با مفاهیم مدرن و پست‌مدرن، نمی‌توانیم کاری کنیم. مفاهیم پست مدرن خطرناک‌تر است و ما نباید با آنها خودمان را بازیابی کنیم. ما ریشه‌دار هستیم و مباحث اجتماعی ما ریشه در تاریخ دارد. بحث‌های هرمنوتیک و رویکردهای توصیفی از خطرهای بسیار جدی است و ما باید علم اجتماعی مدرن و پست مدرن را خوب بشناسیم تا بتوانیم با آن مقابله کنیم.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها