به گزارش رحا مدیا، نشست علمی، فهم مختصات نظریه دولت در اندیشه و عمل سیاسی امام خامنهای با حضور حجتالاسلام و المسلمین دکتر سید سجاد ایزدهی، عضو هیأت علمی و استاد تمام پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در قم برگزار شد.
وی در این نشست مباحثی را درباره شرایط حاکمیت در گذشته، چرایی ایجاد مشروطه سلطنتی در زمان مشروطه، ویژگیهای جمهوری اسلامی و مردمسالاری مطرح و تبیین کرد که بخش نخست آن تقدیم مخاطبان میشود.
حجت الاسلام ایزدهی در توضیح ویژگیدولتها و موضوع مردمسالاری گفت: اگر از دولت بحث میکنیم، قطعاً مراد ما قوه مجریه نیست. مراد، دولت است و دولت هم بهمعنای چندگانهای که در حوزه سیاست برای آن برشمردهاند مشتمل بر حاکمیت، حکومت، جمعیت و سرزمین است.
اگر قرار باشد در دو کلمه عبارت رهبر انقلاب را توضیح بدهم و مبنا، مسأله و شاکلهاش را بگویم، شامل مردم سالاری دینی میشود. تقریباً تمام بحث، چه در حوزه مبانی، چه در حوزه مسائل، چه در حوزه حاکمیت و چه در حوزه حکومت و حاکم و حکمرانی به همین برمیگردد.
قبل از اینکه به اصل مسأله بپردازم مقدمهای را باید داشته باشم. بحث دولت ملتها از زمانی اتفاق افتاد که مقوله خدا انکاری در جهان شکل گرفت. قبل از دولت ملتها حاکمیتهای سنتی بودند که الان محل بحث ما نیست. چیزی که الان بهعنوان دولت از آن یاد میشود به این معنایی است در که عصر موجود است. در عصر موجود دولتها وقتی در غرب شکل گرفتند که خدا را از معادلات کنار گذاشتند؛ حالا یا میگویند خدا نیست یا اگر هست مؤثر در عالم نیست، اگر هم باشد در حوزه سیاست و اجرا، خدا تفویض کرده و گذاشته و رفتهاست. بنابراین آن چیزی که بهعنوان دولت در تقریباً در همه جوامع اتفاق افتاده در قبال خدا انگاری مبتنی بر خدا انکاری است و فرقش با کجاست؟ یعنی چگونه میشود خدا انگاری و خدا انکاری به چه تفاوتی ممکن است بینجامد.
اگر دال مرکزی تقریباً عمده حاکمیت غرب بر نظمهای موجود را بر مردمسالاری و دموکراسی قرار بدهیم، فرض بر این است – البته مولفههای دیگری مثل اومانیسم و لیبرالیسم هست که مرحله قبلتر آن هست- آنها از دولتهای قرون وسطی گذر کردهاند و به دولتهای جدید رسیدند، تفاوتشان در این است که در دولت و حاکمیت جدید، انسان، محور عالم است. اومانیسم یعنی همهچیز بر محور انسان است و انسان است که تعیین میکند چگونه سرنوشتش را رقم بزند. انسان است که برای خودش قانون جعل میکند.
روند شکلگیری دموکراسی
در زمان گذشته و در منطق آنها وقتی خدا بود، خداوند حاکمیتی را ایجاد میکرد، حاکمی را نصب و قوانینی را جعل میکرد و استمرار آن را تضمین میکرد. اما وقتی خدا از معادلات کنار گذاشته شد، تبدیل به دموکراسی شد؛ یعنی حاکمیت انسان برای انسان؛ حاکمیت انسان برای انسان مبتنی بر ویژگیهایی است که در دولت قبل وجود ندارد. دولتهای قبل مبتنی بر ارزشهای پیشینی است؛ اینجا مبتنی بر انتخاب مردم است و هر چه مردم انتخاب کردند ارزش میشود، نه مبتنی بر ارزشهای پیشین.
دولتهای گذشته مستند به خدا بودند، ولو به کلیسا، ولو به نصب؛ این دولت اصلاً انتصاب را کنار گذاشتهاست. در دولتهای گذشته یک شایستگی را فرض میکردند که در رتبه قبل وجود داشتهباشد. در حاکمیت جدید، انتخاب مردم مهم است و شایستگی اهمیت ندارد. در دولتهای گذشته حاکمیت به یک فرد تفویض میشد و او از بالا حاکمیت را توزیع میکرد؛ در حاکمیت جدید حاکمیت به سه نهاد در قالب تفکیک قوا واگذار شد و حاکمیت یک نفر از بالا بر جمیع جامعه مردود انگاشته شد.
البته از یک جهت مستند به استبداد هم میکردند که استبداد موجب تفکیک قوا و سهگانه مقننه و قضائیه و مجریه میشود. در این سیستم نمایندگان مردم تصمیم میگرفتند؛ ملاک، تصمیم نوع مردم بود و اکثریت برای اقلیت تصمیم میگرفتند و این فرایند در قالب دموکراسی آمد تا بهگونهای که ذیل یک تمدن، موجودی خودش را نشان داد که این تمدن موجود بر پایه انسانمحوری، لذت محوری تمدن، آزادی محوری تمدن، فرد محوری و در عین حال محوریت دموکراسی این در تمام جهان غالب شد؛ یعنی امروزه تقریباً تمام جهان را با محوریت اومانیسم، مادیگری، دموکراسی و مردمسالاری میشناسیم.
آنچه در تمدن غرب وجود دارد مقوله تشکیکی است؛ یعنی صفر و صدی است. این گونه نیست همه ذیل تمدن قرار بگیرند تمدن غرب مثلاً در استرالیا و ژاپن و کره یک ترازی دارد، در کشورهای غرب آسیا یک ترازی دارد و در کشورهای اسلامی همتراز دیگری دارد. هرکدام از اینها متناسب با مبانی خودشان ذیل بخشی از آن تمدن قرار گرفتند.
استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به وضعیت مبنایی حکومت در قبل از انقلاب اسلامی ابراز کرد: ما قبل از انقلاب اسلامی دو تراز داریم؛ یکی حاکمیت دینسالاری و خدا سالاری است که البته به گمان قرون وسطایی ذیل تئوکراسی قرار میگیرد و دیگری حاکمیت دموکراسی است که در مقابل تئوکراسی قرار میگیرد؛ یعنی غرب وقتی با خودش درگیر شد تئوکراسی را کنار گذاشت و سراغ دموکراسی رفت و دو مدل عملاً ارائه شد که مبتنی بر ساختار مشخصی است و الزاماتی دارد. انقلاب اسلامی بهطور کلی زیر میز زد؛ یعنی حاکمیت نه تئوکراسی هست و نه دموکراسی.
اوایل که وقتی صحبت بود گفتند: استقلال، آزادی، حکومت اسلامی. امام بعد از مدتی گفت: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. حکومت اسلامی تبدیل به جمهوری اسلامی شد. حالا این چیست و چه فرقی دارد نکته محوری بحث ما است و به این معنا نیست که حکومت اسلامی بد است؛ نه، جمهوری اسلامی هم مدلی از حکومت اسلامی است؛ اما این مدل را بحث میکنیم که این مدل دولت عملاً چیست و چگونه در قالب جمهوری اسلامی ایران نهادینه شد.
این ویژگی را داشتهباشید که این جمهوری اسلامی مدل سومی است. این مدل سوم غیر ازمدلهای موجود هست که البته این مدل سوم قابلیت استناد به مدل صدراسلام ما را دارد این هم بعد عرض میکنم چگونه قابلیت استناد دارد و ما ادعا میکنیم که این نظام مبتنی بر همان نظام صدر اسلام و زمان پیامبر و امیرالمؤمنین است.
وی افزود: نکته بعدی اینکه ما وقتی صحبت از نظامهای سیاسی میکنیم، نظامهای سیاسی اسم نیست. وقتی میگوییم نظام دموکراسی، مشروطه، مشروطه سلطنتی، کمونیستی و سلطنتی یک معنا و ماهیتی دارد. لذا شما در همین کشور افغانستان میگفتند جمهوری اسلامی افغانستان، بعد گفتند امارت افغانستان؛ هر کدام از اینها یک معنایی دارد. وقتی امارت افغانستان میشود معنایش این است که امیری حاکم است و امیر حکم میکند و بقیه باید تابع امیر باشند. وقتی حکومت میشود یک الزامی دارد، وقتی جمهوری میشود، الزام دیگری دارد. در حکومت امارت، رأیگیری معنا ندارد، در سلطنت، رأیگیری معنا ندارد. این اسامی که برای حکومتها ارائه میشود واقعیتی را در پشت سرش دارد و این نکته مهمی است.
حجت الاسلام ایزدهی درباره تاریخچه مردم سالاری گفت: ما زمان گذشته یعنی حدود 300 سال پیش به قبل چیزی به نام دموکراسی و مردم سالاری و رجوع به مردم نداریم و یک مقوله ناپسند و منکر است. میگویند چطور میشود که مردم تصمیم بگیرند؟ حکومت را باید نخبگان اداره کنند و آنها میشناسند و میتوانند؛ مردم که کارهای نیستند و نماینده مردم مثل خودشان جاهل است و متخصص نیست. از قدیم اینگونه بود؛ لذا حکومتها مخالف بودند؛ اما سنخ حکومتها همیشه از بالا به پایین بود، چه نظم نبوت، چه نظم ولایت و خلافت، چه نظم سلطنت، چه نظم فرعون، هر چه شما حساب کنید همیشه همین بود و حاکم هم افراد خاصی بودند و تلقی جوامع هم این بود که اینها باید همه کاره باشند.
اسلام در زمانی که میآید و سایه بر عالم میگستراند، این فضا وجود دارد؛ از یک طرف ما چارهای نداریم جز اینکه این حاکمیت، حاکمیت الهی است، حاکمیت برای خداست، حاکمیت خدا تفویض میشود، اوست که اداره میکند، او پیامبر میشود، او امام میشود؛ لذا خدا از اول نمیگوید که من به مردم واگذار کردم ولو اینکه در بعضی نظریات مثل مرحوم شهید صدر که خلافت عمومی انسان باشد این متصور است که خداوند فرمود: “آنی جاعِلُکَ خلیفةً للناسِ” که سنخ انسان را خلیفه فرض کردم. البته انسان خلیفه الله میشود و بعد هم نظارت علما و پیامبران و صالحین جایگزینش میشود.
ولیفقیه، شایستهترین فرد منصوب از جانب خداوند
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی اظهار داشت: ولیفقیه تابع نظم موجود همه جهان و به نیابت از امام معصوم، نظم از بالا به پایین است. ما وقتی ولیفقیه داشتیم، او همه کاره است، اوست که دستور میدهد، اوست که قانون جعل میکند و مشروعیت نظام اداره، برعهده اوست. در زمان گذشته نه مردم ولیفقیه تعیین میکردند و نه مردم رئیس جمهوری تعیین میکردند و نه خبرگان بود. ولیفقیه یعنی شایستهترین، عالمترین شخص منصوب از جانب خدا است. حالا ممکن است که مثلاً 10 فقیه داشتهباشیم. از بین تکثرها چطور یک نفر متعین میشود؟ خیلیوقتها نیاز به تعین ندارد. هر کسی در محدوده خودش حاکمیت میکند، اصلاً تزاحمی ندارند تا نیاز به تعین داشتهباشد. حاکمیت مستقل است که تعین میخواهد. دو حاکم در یک ملک نگنجند؛ در دو ملک میگنجند.
وی در تبیین ویژگیهای جمهوری اسلامی گفت: الان ما در فضایی قرار گرفتیم که این فضای موجود، فضای حاکمیت تمدن غربی است. در همه جای جهان این طوری است؛ یک دفعه جمهوری اسلامی علم میشود و کارهای عجیب و غریب میکند.
در مقابل دو تلقی موجود تئودموکراسی و دموکراسی میگوید تئودموکراسی؛ این تئودموکراسی دقیقاً بهمعنای مردم سالاری دینی نیست، چون دیگران هم قائل به تئودموکراسی هستند و به این معنا نیست.
این کارشناس ارشد علوم سیاسی درباره شاخصههای ولایت فقیه گفت: ما ولایت فقیهی داریم که زمان گذشته از بالا به پایین بود. الان از بالا به پایین هست و از پایین به بالا نیز هست؛ یعنی نظم ولایت فقیه مبتنی بر نظام سلطانی رایج زمان گذشته، ذیل غالب نظم مردم سالاری مطلوب امروز. یک زمانی ولایت فقیه چه بود الان چیست؟ اختیاراتش چیست و نصبش چه ویژگیهایی دارد؟ الان کاملاً متفاوت شدهاست.
ما با یک پدیدهای مواجه هستیم که این پدیده عملاً منحصربهفرد است. هیچ جای جهان چنین نمونهای نداریم. نه فقط نداریم که نمیتوانیم داشتهباشیم. مبتنی بر هنجارهای انسانی پذیرفته شده امروز است. مبتنی بر بنای عقلای موجود است و در عین حال از اسلامیتش هم یک درصد کم نکردهاست. این چه پدیدهای است که اسمش را جمهوری اسلامی گذاشتهایم؟! پاکستان و موریتانی هم جمهوری اسلامی است ولی آن ماهیت را کار دارم. جمهوری اسلامی که در قالب مرحوم امام و نظم مورد نظر رهبر انقلاب ارائه شد و چهل وخوردهای سال هم راهبری شد؛ یعنی خلأهایش معلوم شد، مشکلاتش معلوم شد، نقصانهایش برداشته شد.
وی در مقایسهای بین انقلاب اسلامی و دوران مشروطه اضافهکرد: شعاری که انقلاب اسلامی میداد، زمان مشروطه هم همین را میدادند. انقلاب یا قیام زمان مشروطه برای فقه است. اگر روشنفکرها قیام میکردند، نمیگرفت و اصلاً نمیگیرد. در ایران هم نمیگیرد. در انقلاب اسلامی هم اگر پای فقها و دین در میان نبود نمیگرفت. در زمان مشروطه فقها دو مسأله داشتند که با زمان امروز با همدیگر مشارکت جدی دارند. شعار انقلاب اسلامی، استقلال و آزادی بود. جمهوری اسلامی جوابش بود. دو سؤال و یک جواب هم در زمان مشروطه بود. استقلال و آزادی سؤالش بود و جوابش سلطنت مشروطه شد.
زمان مشروطه از یک جهت استقلال کشور اسلامی خدشهدار شد و از یک جهت یک حاکمی داریم که قرارداد ترکمنچای و گلستان را میبندد، از کمپانیهای کشورهای غربی قرضهای گزاف میکند و کشور را وامدار آنها میکند، قراردادهایی که سلطه اقتصادی آنها را بر ما تحمیل میکند. از این رو فقها گفتن استقلال؛ شعار اول استقلال است که شما دارید کشور شیعه را به باد میدهید. و بر خواستند که استقلال را تضمین کنند.
نکته دوم حاکمان مستبد بودند که زور میگفتند، مالیات گزاف میگرفتند و مردم را آدم حساب نمیکردند. لذا از انگیزههای مشروطه، بحث آزادی علیه استبداد بود. حالا آزادی و استقلال دو نه بود؛ استقلال یعنی نفی سلطه، آزادی یعنی نفی استبداد.
مسأله مرحوم نائینی خیلی جدی است؛ اما جواب مسأله انگار زمان خودش خوب صورت نگرفته یا نتوانسته یا نشده یا ظرف و شرایط مهیا نبوده است. مرحوم نایینی میگوید که جواب اینها مشروطه سلطنتی است. سلطنت حاکم را که نمیتوانیم کنار بگذاریم؛ اگر هم بشود، بلد نیستیم حکومت کنیم. فقها که حکومت نکردهاند، این سلطنت را مشروط و مقید به اراده مردم مردم مسلمان شیعه میکنیم، وقتی مردم انتخاب کنند دیگر استبداد نیست. تمامی مولفههای سیاسی مدرنیته در نظم موجود استفاده شدهاست؛ مثل قانون اساسی تفکیک قوا، مرزهای ملی، انتخابات رأی اکثریت، پارلمان. همه اینها در آن زمان وجود دارد و مرحوم نائینی از آنها استفاده کرده است.
نکته محوری امام همین استقلال و آزادی بود. انگلیس و آمریکا ایران را مستعمره خودشان کردند. شمال، شوروی؛ جنوب، انگلیس؛ زمانی هم که اینها رفتند نوبت آمریکا شد. چه از حیث تبلیغات، چه بحث سرمایه و فرهنگ، چه حوزه سیاست، همهاش دست آنهاست؛ حتی از ما حق توحش هم میگرفتند. لذا مسأله اول امام این است که ما استقلال و هویتمان را حفظ کنیم.
نکته دوم استبداد است که شاه، ساواک، زور و چیزهایی که خودمان میدانیم و میشناسیم. امام فرموند استقلال، آزادی، چاره کار جمهوری اسلامی. اصلاً آن باطلالسحر حاکمیت جائر و از بین رفتن استبداد و وابستگی، حاکمیت اسلامی جمهوری اسلامی است.
حجت الاسلام ایزدهی درباره اهمیت استقلال در انقلاب اسلامی گفت: انقلاب اسلامی تنها حکومتی است که با محوریت دین، بعد از عصر غیبت آمد، مستقر شد، باقیماند و توسعه پیدا کرد. هیچ حاکمیت دینی سراغ نداریم که مبتنی بر اصل دین و ارزش و شریعت و مبتنی بر حاکمیت کسی که بالاترین جایگاه دینی را دارد باشد، 40 سال با همه مشکلاتی که میدانیم جلو رفتهاست. ما شاید مستقلترین کشور جهان باشیم. اگر بگویید آمریکا مستقل است؛ نه، زیر مجموعه صهیونسیت و آیپک تصمیم میگیرد. اروپا زیرمجموعه آمریکا و ناتو است. شما هر کجا را بگویید یک مشکلی از این حیث دارد؛ اما همه سیاسیون عالم باور دارند که خوب یا بد، خودمان تصمیم میگیریم. در عین حال فضای تصمیمگیری کشور ما بهگونهای است که زمانی همه میگفتیم چرا برای ما استبداد حکومت میکند الان میگوییم که بیایید رأی بدهید؛ یعنی مردم! ما شما را قبول داریم.
تفاوتش اینجا شده که در همین سیستم، چپ و راست و معتدل به وجود میآید. بهگونهای که بد قلقترین منتقدین ما میگویند که ما در همین انتخابات شرکت میکنیم و از همین انتخابات درمیآییم. کسی که سال 88 گفتند تقلب شده، سال 92 آمدند رأی دادند. اگر اعتقاد نداشتند که رأی ما بالا میآید و آزاد هستیم که اصلاً شرکت نمیکردند. یعنی این فضای آزادی را داریم که کسی میگوید من خودم فکر نمیکردم رئیسجمهور بشوم؛ اما مردم رأی دادند و انتخاب شد. پس این امکان را در هیچ دورهای نداشتیم که ذیل حاکمیت اسلامی که استقلال و آزادی حفظ شود و از ارزشهایمان هم کوتاه نیاییم. تمام سؤال این است که این معجون چیست و این انقلاب اسلامی که سابقه ندارد و مبتنی بر تراث ماست کارکرد خودش را دارد چیست. تمام حرف در همون دو نکتهای که عرض کردم یعنی مردم سالاری دینی.
دوگانههایی که مکمل یکدیگر هستند
ما در انقلاب اسلامی همواره میان دوگانههایی قرار داریم که این دوگانهها همواره همدیگر را تکمیل میکنند و ما را بهسمت جلو میبرند. همچنان که مردمسالاری دینی خودش دوگانه است، در قبال نظم دموکراسی و نظم تئوکراسی، مردمسالاری دینی میشود. عین این دوگانهها را ما در فرایند انقلاب اسلامی داریم؛ مثل انتخاب و انتصاب؛ مشروعیت، مقبولیت؛ تعهد، تخصص؛ حجیت، کارآمدی؛ سنت، مدرنیته؛ ملت، امت؛ مظلومیت، اقتدار.
در همه جای جهان مقتدر زور دارد. ما شاید تنها جایی هستیم که مقتدر مظلوم هستیم. اصلاً این مدلی نیست که اقتدارت مبتنی بر مظلومیتت باشد. رهبر انقلاب با همه قدرتش از خاستگاه اقتدار مردم را وسط کار میآورد. حتی سپاه و ارتش هم دوگانه دارند و با همدیگر چیزهایی را که خلأ هست پوشش میدهند که اگر یکی از این دو بود ما در هر دو مورد به مشکل برمیخوردیم. اگر هر کدام از این دو را تکتک لحاظ کنیم با چالش مواجه میشویم. این بدان معنی نیست که انقلاب اسلامی که این دوگانهها را به همدیگر چسب زده باشد. ما با یک جامعیتی برخورداریم که این جامعیت، این دو را کنار هم دارد. در نظم تئوکراسی، دموکراسی را ندارد، اینجا دارد. در نزد دموکراسی، تئوکراسی و ارزش را ندارد، این دارد. در تعهد و تخصص متخصصین متعهد نیستند، جنگ درست میکنند. وقتی متعهد و متخصص باشد همواره هم صلح است، هم امنیت و هم عدالت و هم کار پیش میرود. در حجیت و کارآمدی، گاهی امر حجت هست ولی کارآمدی ندارد و کار پیش نمیرود.
پایان بخش اول