فصل اول: جایگاه حوزوی و سیاسی حسینعلی منتظری (۱)
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ـ و حتی اندکی پیش از آن ـ مسئله جانشینی امام خمینی(ره)، با توجه به بیماری و کسالت ایشان و نگرانی از سرنوشت نهضت پس از رحلت امام، بهصورت جدی مطرح بود. در میان شاگردان امام خمینی(ره)، بیش از همه نام حسینعلی منتظری بهعنوان گزینه جانشینی مطرح میشد.
اقبال به منتظری، حتی در حضور چهرههایی چون شهید بهشتی و مرحوم ربانی شیرازی، متأثر از مجموعهای از عوامل بود؛ از جمله وجاهت حوزوی، توانمندی فقهی و این برداشت که ضعف مدیریتی آشکاری از وی بروز نکرده است. در کنار این عوامل، حضور افراد پرسروصدایی همچون مهدی هاشمی در اطراف منتظری نیز در برجسته شدن نام او بیتأثیر نبود. با این حال، برخی مراجع، از جمله آیتالله سیدصادق روحانی، بهصورت علنی با قائممقامی منتظری مخالفت کرده و نسبت به نحوه تعیین او از سوی مجلس خبرگان رهبری اعتراض داشتند.
امام خمینی(ره) از همان ابتدا، با توجه به شناختی که از منتظری داشتند، با انتصاب وی به قائممقامی موافق نبودند، اما بنایی هم بر دخالت مستقیم در تصمیم خبرگان نداشتند. از همین رو، مخالفت خود را در آغاز بهصورت علنی بیان نکردند. پس از انتخاب منتظری و با گسترش تحرکات سیاسی در پی رسانهای شدن این مسئله، نشانههای عدم تأیید و حتی نارضایتی امام از این انتخاب آشکار شد. در نهایت، علت اصلی عزل منتظری از قائممقامی، از دست رفتن «صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام» عنوان گردید.
تقلیل این عزل به مسئله «سادهلوحی» بههیچوجه منطبق با واقعیت نیست. هرچند سادهلوحی را میتوان یکی از نقاط ضعف منتظری دانست، اما این عامل بهتنهایی علت اصلی این تصمیم به شمار نمیآید.
حسینعلی منتظری در ۲۷ آذر برای دیدار با امام خمینی(ره) به پاریس سفر کرد. وی در فرودگاه با خبرنگار بیبیسی مصاحبهای انجام داد که به دلیل بیدقتی در بیان و بهکارگیری تعابیر نامناسب، برای نظام هزینهساز شد. منتظری در این مصاحبه اظهار داشت که «دهاتیها با چوب و چماق به مردمی که علیه شاه تظاهرات کردهاند حمله کرده و آنان را مورد ضربوشتم قرار دادهاند». بازتاب این سخنان در رسانههای غربی بهگونهای بود که چنین القا میکرد شاه در میان روستاییان از پایگاه اجتماعی قابل توجهی برخوردار است.
یکی از افراد نزدیک به بیت منتظری، مهدی هاشمی بود؛ شخصی که امام خمینی(ره) بارها نسبت به خطر او به منتظری هشدار داده بودند. بعدها خود سیدمهدی هاشمی، در اظهاراتی قابل تأمل، به تیزهوشی امام اشاره کرد و گفت که ایشان در چند ملاقات او را شناختند و اجازه ندادند در کنار رهبر آینده نظام قرار گیرد. این نگرانی صرفاً به امام محدود نبود؛ برخی اعضای مجلس خبرگان رهبری و یاران دلسوز امام نیز نسبت به اطرافیان منتظری هشدار میدادند. حتی شماری از حامیان منتظری نیز از وجود انحرافاتی در میان نزدیکان وی ابراز نگرانی میکردند.
با وجود این هشدارها، امام خمینی(ره) در مواجهه با منتظری نهایت سعهصدر و صبر را از خود نشان دادند. در پرونده سیدمهدی هاشمی، امام برخوردی قاطع داشتند. پس از کشف و ضبط خانه تیمی متعلق به او در سال ۱۳۶۵، مرحوم آیتالله ریشهری، وزیر اطلاعات وقت، کوشید امام را به مصالحه و خاتمه دادن ماجرا ترغیب کند، اما امام نپذیرفتند و فرمودند: «این پیشنهادها درست نیست؛ او مجرم است و باید مجازات شود؛ بلکه همه کسانی که در این مورد مرتکب خلاف شدهاند، مانند مهدی هاشمی، باید دستگیر شوند.»
پس از دستگیری مهدی هاشمی، منتظری دست به اعتصاب زد و تمام دیدارهای خود با مسئولان را قطع کرد. حتی زمانی که به دیدار امام رفت و از سوی ایشان به پایان دادن اعتصاب و تمکین در برابر قانون دعوت شد، این درخواست را نپذیرفت و بر موضع خود باقی ماند.
با پخش اعترافات سیدمهدی هاشمی از تلویزیون، منتظری تلاشهای گستردهای برای نجات او از این پرونده انجام داد؛ از جمله ارسال شکایتنامههایی از سوی افرادی مانند امید نجفآبادی و مرتضی امینی ـ که با جریان مهدی هاشمی مرتبط بودند ـ از طریق مرحوم سیداحمد خمینی به امام. این اقدامات اما بینتیجه ماند. در نهایت، منتظری وزارت اطلاعات را «سیاهتر از ساواک» خواند و مرحوم ریشهری را به بیاطلاعی متهم کرد.
عدم موفقیت منتظری در نجات مهدی هاشمی، فراتر از یک دلخوری سیاسی بود و به نقطه آغاز سراشیبی سقوط سیاسی او تبدیل شد. از این مقطع، تغییر رویکرد بنیادین وی آشکار گردید؛ رویکردی که در قالب سیاهنماییهای سیستماتیک و رادیکال بروز یافت.
در واقع، منتظری از نخستین چهرههایی بود که این رویه نادرست را در ساختار دیوانسالاری جمهوری اسلامی پایهگذاری کرد؛ رویهای که بهتدریج به سیره سیاسی برخی دیگر از کارگزاران نیز تبدیل شد. اوج این مسیر، نامه محرمانه سال ۱۳۶۷ به امام خمینی(ره) بود که در آن به اعدام منافقین در آن سال اعتراض کرد.
ادامه این بحث در یادداشت دوم فصل اول دنبال خواهد شد.



